- کتیع
- مرد مگریز، فرومایه، هام (تمام) رسا
معنی کتیع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریزه ریزه بریدن
ستیهیدن، خودکامی خود اندیشی
زمین شوره، شوره زار، سراب، برای مثال چون زمین کتیر کاو از دور / همچو آب آید و نباشد آب (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۰)
نهفته، پنهان، مشکی که آب از آن تراوش نکند
شتر خاموش شتری که بانگ نکند، کمان بی درز پارسی تازی گشته کتیم مشک یا خیکی که از آن نتراود مشکی که آب از آن تراوش کند
رزه، شمشیر، آهستگی در رفتار
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
ممال کتاب بنگرید به کتاب - و - دوخته، مشک سر بسته کتاب: (ز بهر حفظ حیات آنچه باید م ز کفاف ز بهر کسب کمال آنچه شایدم ز کتیب) (انوری)
همخوابه
پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان