کتگر. (آنندراج). کتگار. (ناظم الاطباء). درودگر باشد. (برهان). درودگر و نجار باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کتگر و کتکار درودگرچارپایه و کت ساز بوده است و بعد از آن در مطلق درودگری استعمال کرده اند چنانکه معنی ترکیبی آن دلالت براین می کند. (آنندراج). رجوع به کتگر و کتگار شود
کتگر. (آنندراج). کتگار. (ناظم الاطباء). درودگر باشد. (برهان). درودگر و نجار باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کتگر و کتکار درودگرچارپایه و کت ساز بوده است و بعد از آن در مطلق درودگری استعمال کرده اند چنانکه معنی ترکیبی آن دلالت براین می کند. (آنندراج). رجوع به کتگر و کتگار شود
بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان). کتگار. درودگر. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء) : ز هر جانور پیکر بیکران ز ایوان درآویخته کتگران. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کتگار و کتکار و درودگر شود
بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان). کتگار. درودگر. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء) : ز هر جانور پیکر بیکران ز ایوان درآویخته کتگران. اسدی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کتگار و کتکار و درودگر شود