جدول جو
جدول جو

معنی کتگار - جستجوی لغت در جدول جو

کتگار
(کَ)
کتگر. درودگر. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء). کتکار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتگر و کتکار و درودگر شود
لغت نامه دهخدا
کتگار
کسی که کت سازد، درود گر نجار
تصویری از کتگار
تصویر کتگار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
کتگر. (آنندراج). کتگار. (ناظم الاطباء). درودگر باشد. (برهان). درودگر و نجار باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کتگر و کتکار درودگرچارپایه و کت ساز بوده است و بعد از آن در مطلق درودگری استعمال کرده اند چنانکه معنی ترکیبی آن دلالت براین می کند. (آنندراج). رجوع به کتگر و کتگار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ)
ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). ماری که تازه پوست افکنده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان). کتگار. درودگر. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء) :
ز هر جانور پیکر بیکران
ز ایوان درآویخته کتگران.
اسدی (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به کتگار و کتکار و درودگر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتکار
تصویر کتکار
بخار، درودگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتگر
تصویر کتگر
کسی که کت سازد، درود گر نجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتکار
تصویر کتکار
((کَ))
کسی که کت سازد، درودگر، نجار
فرهنگ فارسی معین
چانه، آرواره، چوب خشک، بی حس شدن پا یا دست بر اثر تیکه و فشار به آن، خواب
فرهنگ گویش مازندرانی