جدول جو
جدول جو

معنی کتهونه - جستجوی لغت در جدول جو

کتهونه
اسم هندی اسارون است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیهانه
تصویر کیهانه
(دخترانه)
کیهان، جهان، دنیا، گیتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوهینه
تصویر کوهینه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستونه
تصویر ستونه
ستون مانند، حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
هوا را خنک کردن، هوای جایی را عوض کردن، داخل کردن هوای تازه در جایی و خارج کردن هوای آلوده به دود یا بوهای نامطبوع با وسایل مکانیکی یا باز کردن درها و دریچه ها
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لَوْ وِ نَ)
مؤنث متلون. رجوع به متلون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث موهون. زن سست. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به موهون شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ پُ)
ناحیه ای است به اندلس از تیره سرقسطه. (معجم البلدان ج 20 ص 392)
لغت نامه دهخدا
(کَ جِ)
دهی از دهستان حومه بخش بستک است که در شهرستان لار واقع است و501 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
به هندی حب المحلب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث مرهون. گرو گذاشته شده. رجوع به مرهون شود: اگر عین مرهونه بواسطۀ عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید تلف کننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود. (مادۀ 791 قانون مدنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
ارض مدهونه، زمین اندک باران رسیده. (منتهی الارب). رجوع به مدهون شود، تأنیث مدهون. رجوع به مدهون شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل لباس کتانی کشیشان آورده است. (از دزی ج 2 ص 503)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
پودنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ایل تیموری بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و شانزده هزار و پانصد گزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت با 104تن سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
یکی کتفان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کتفان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ وَ رَ)
ناقۀ بزرگ جثه. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر بزرگ جثه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ کلانسال. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر کلانسال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلونه
تصویر تلونه
شکوفه بهار درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوله
تصویر کتوله
کوتاه قد
فرهنگ لغت هوشیار
جانور کی است سرخ و زهردار و بر او خالهای سیاه باشد و بیشتر در فالیز ها بهم رسد و خربزه را ضایع کند، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
کاهنه در فارسی مونث کاهن: کندا: زن، زبان آور مونث کاهن، جمع کاهنات: (کعب بران غرفه بخلوتگاه نشسته بود و دختر عم خویش... و عروس بود و آن دختر عم کاهنه بود) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره بادنجانیان که گیاهی علفی است و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و بحالت خود رو در اراضی آهکی مزارع موستانهای غالب نقاط اروپا و موستانهای غالب نقاط اروپا و آسیا (از جمله ایران) و آمریکا میروید. ساقه اش راست و زاویه دار برنگ مایل بقرمز و برگها یش متناوب باد مبرگ دراز و بیضوی و نوک تیز و نا منظم و سبز تیره است. گلهایش که در ظرف ماههای خرداد و شهریور ظاهر میشوند معمو منفرد و دارای دمگل کوتاه و خمیده است. قسمتهای مختلف گل آن 5 تایی و تخمدانش بیضوء و بی کرک و دو خانه میباشد. میوه آن سته و مایل بقرمز ببزرگی یک گیس و پوشیده از پرده ایست که از بهم پیوستن کاسبرگها حاصل میشود (نام عروسک در پرده که باین گیاه داده اند بهمین مناسبت است)، درون میوه دانه های کوچک و مسطح و مایل بسفید جای دارد. قسمت مهم مورد استفاده این گیاه میوه آن است ولی گیاه شامل اسید هایی نظیر اسید آسکوربیک اسید سیتریک و قند است. در برگهای آن ماده تلخی بنام فیزالین موجود است و از کاسبرگها یش ماده ای بنام فیزالین بدست آورده اند. میوه کاکنج مدروملین است. برگها و ساقه و کاسه گل آن در ردیف مقوی های تلخ و تصفیه کننده خون ذکر شده است. در اکثر نواحی ایران (اطراف تهران و تجریش و اصفهان و آذربایجان و خراسان) میروید الکاکنج کرز القدس کاکنه عروسک پس پرده عروسک پشت پرده عروس پس پرده عروس در پرده کچومن اوسفد نون خمری مرجا اسفیدولیون جوز المرج حب اللهو راجپوتکه هلیله کایم بن پوتکه فناری کرایس الیهود آلبالو زمستانی پاپل اسفوندو لیون حب النوم اسفیدیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانونه
تصویر کانونه
سریانی تازی گشته گلخن آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند، حمله پرندگان شکاری (شاهین باز باشه و غیره) بسوی پرنده ای که قسمتی از پر و بال او را کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهویه
تصویر تهویه
عوض کردن هوای اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
بر گرفته از بطانه آستر آستری
فرهنگ لغت هوشیار
باشش بوش، پیدایش آفرینش بودن: همه مراد های هر دو جهانی چون نردبان پایه است بیک مراد و آن کینونه است فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، آفرینش کون
فرهنگ لغت هوشیار
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونه
تصویر متلونه
مونث متلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهوره
تصویر متهوره
مونث متهور جمع متهورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهینه
تصویر کهینه
کوچکتر، کوچکترین، انگشت کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونه
تصویر کنونه
حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
مقرری ماهانه
فرهنگ گویش مازندرانی
حق بزرگتری
فرهنگ گویش مازندرانی
نی قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی