جدول جو
جدول جو

معنی کتلام - جستجوی لغت در جدول جو

کتلام
وسیله ای برای درست کردن نخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتام
تصویر کتام
خانۀ کوچک تابستانی از جنس چوب یا حصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلام
تصویر کلام
قول، سخن، سخنی که مفید معنی تام باشد، عبارت یا جمله ای که از مسند و مسند الیه ترکیب شود و دارای معنی باشد
کلام پهلودار: سخن پهلودار
کلام سمین: مقابل غث، کنایه از سخن استوار و محکم
فرهنگ فارسی عمید
(کَ چَ)
دهی است از دهستان دهشال بخش آستانه در شهرستان لاهیجان. جلگه ای و معتدل. سکنه 609 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به تلم شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کلم (خستگی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کلم (جرح). جاء بدواء الکلام من اطایب الکلام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. (برهان). تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. (آنندراج). تالار را گویند. (فرهنگ جهانگیری). اطاقکی که در جالیزها و مزارع از تخته و شاخۀ درختان و حصیر سازند و آن جایگاه نگهبان مزرعه و جالیز است. (فرهنگ فارسی معین). کتام (در لهجۀ مردم گیلان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زمین درشت سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آلکساندر، نقاش و گراوورسازسوئیسی متولد به سال 1810 میلادی و متوفی به سال 1864، وی در ترسیم دورنما زبردستی و مهارت داشته است
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در جزیره سامس، پس از آن یونانیها به طرف سامس راندند و چون به کالام رسیدند در نزدیکی معبد ژون لنگر انداختند و قوای خود را برای جنگ (با پارسیان) آماده کردند، (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 867)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تَ کَلْ لا)
مرد نیکوسخن فصیح کلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ بَ)
سخن گفتن: تکلم کلمه بکلمه تکلماً و تکلاماً، سخن گفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تلم، بمعنی آبکند یا شکاف در زمین بدرازا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام رودخانه ای است در ماوراءالنهر و در حدود العالم آمده: و دیگر رود ختلام است و از کوه مانسا بگشاید و آنجا کی حدست میان خلخ و یغما و بر شهر ختلام بگذرد و تا نزدیکی... و بروداوزگند افتد. (حدود العالم چ منوچهر ستوده ص 43)
نام شهری بوده است بماوراءالنهر. در حدود العالم آمده:ختلام شهرکی است و مولود نصر بن احمد میر خراسان اندروی بوده است. (حدود العالم چ منوچهر ستوده ص 114)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره:
تتقی الشمس بمدریه
کالحمالیج بایدی التلام.
و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است.
(از المعرب جوالیقی صص 91-92).
رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکلام
تصویر تکلام
مرد نیکو سخن و فصیح کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تراوش ناپذیری کتامه: راز پوش راز نگاهدار اطاقکی که در جالیز ها و مزارع از تخته و شاخه درختان و حصیر سازند و آن جایگاه نگهبان مزرعه و جالیز است
فرهنگ لغت هوشیار
گویش نوله گفت فرستاده چون پیران شنید به کردار باد دمان برمید (شاهنامه) سخن سخون گفتار، سخته شناسی (علم کلام) زمین درشت، گل خشک سخن گفتار. یا کلام الهی. کلام باری. یا کلام باری (حق)، گفتار خدا قرآن: (و دانستن تفسیر کلام باری عزشانه و معانی اخبار رسول صلوات الله علیه و آله لازمست. یا کلام جامع. آنست که شاعر در شعر خود نکات اخلاقی و فلسفی آورد و یا از اوضاع زمان سخن گوید چنانکه قوامی گنجوی گوید: (مویم از غم سپید گشت چو شیر دل ز محنت سیاه گشت چو تار)، (این ز عکس بلا کشید خضاب وان ز راه جفا گرفت غبار)، (ترجمه ابیات براون) یا کلام منثور. نثر. یا کلام مستدام. کلام الهی. یا کلام منطوم. نظم شعر: (بدانکه عروض میزان کلام منظوم است)، یا میان کلامتان شکر. چون خواهند در میان سخن دیگری سخن گویند این جمله را بر زبان آرند. یا کلام نرم کردن، سخن سنجیده و نرم گفتن: (گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم ترا چه حاصل از این آسیای دندانست ک) (صائب)، جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد بنحوی که چون گوینده خاموش شود شنونده در انتظار نماند. یا کلام لفظی. عبارت از سخن معمولی است که بوسیله ادای حروفی خاص که دلالت بر معانی مخصوصی که در نفس متکلم است میکند، علمی است که متضمن بیان دلایل و حجج عقلی در باب عقاید ایمانی و رد بر مبتدعان و اهل کفر و ضلالت است. توضیح: این علم زاییده بحثها و مناقشاتی است که از اواخر قرن اول هجری میان مسلمانان درباره مسایل اعتقادی از قبیل توحید و تجسیم و جبر و اختیار و ایمان و کفرو امثال آنها در گرفت و چون طرفداران هر یک ازین مباحث محتاج دلایل برای اثبات عقاید خود بودند و هر استدلالی طبعا نتیجه بحثهای عقلانی است ازین راه برای هر دسته اصول و مباحثی فراهم آمد که علم کلام از آنها تشکیل شد، در وجه تسمیه آن اختلافست: بعضی گویند چون قدیمترین مساله ای که در میان مسلمانان راجع بان اختلاف افتاد و بحث و مناقشه در آن شروع شد مساله کلام الله و خلق قرآنست این علم را بسبب تسمیه به اهم بدین نام نامیدند. برخی دیگر گویند از آنجا که مبنای این علم تنها مناظرات نسبت به عقاید است و نظری بعمل در آن علم نیست آنرا کلام گفته اند. گروهی گویند که اصحاب این علم در مسایلی تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم آن خود داری کرده اند لذا بدین نام نامیده شده. سخن با فایده که بنفسه کفایت کند، گفته، گفتار، قول، گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلام
تصویر کلام
((کَ))
سخن، حرف، جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتام
تصویر کتام
((کَ))
خانه ای ساخته شده از چوب و تخته. تالار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلام
تصویر کلام
سخن، گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره
بیان، حرف، زبان، سخن، قول، گفتار، گفته، نطق
متضاد: نوشتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توله خوک یک ساله تا مرز دو سالگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوک پشم ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای دیدنی و مصفا در خطیرکوه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوک نخ ریسی چوپانی شبیه صلیب که زایده ای در انتهای یک سر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پرنده، منقار
فرهنگ گویش مازندرانی
آغل طویله، آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی