همتا و برابر و مثل و نظیر. (ناظم الاطباء). مثل. (از اقرب الموارد). مانند و برابر. (آنندراج). یقال ’لا کفاء له، ای لانظیر’ و ’هذا کفاؤه، ای مثله’ و ’الحمدﷲ کفاء الواجب’، ای مایکون مکافئاً له، ای مساو له. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در تداول فارسی زبانان ’کفا’ بی همزۀ آخر بکار رود: گفت آسمان، چو خانه ات آفاق و توچو بوم من سقف بر سر تو، توام چون بوی کفا. اسدی. ، توانائی. (منتهی الارب) (آنندراج). توانایی و طاقت. (ناظم الاطباء). یقال ’ما لی به قبل و لاکفاء’، ای طاقه المکافاءه. (منتهی الارب) ، پرده ای است از بالا تا پائین خیمه (یا خانه) از دنبالۀ آن، یا پاره ای در مؤخر خیمه، یا دو پارۀ جامه که بر یکدیگر دوخته در مؤخرخیمه دوزند، یا گلیم که بر خیمه اندازند چندانکه برزمین رسد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شرح قاموس) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). دامن خیمه. (مهذب الاسماء) جمع واژۀ کف ء. (ناظم الاطباء). ج کفؤ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (شرح قاموس) ، جمع واژۀ کفی ٔ. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). رجوع به مفردات کلمه شود
همتا و برابر و مثل و نظیر. (ناظم الاطباء). مثل. (از اقرب الموارد). مانند و برابر. (آنندراج). یقال ’لا کفاء له، ای لانظیر’ و ’هذا کفاؤه، ای مثله’ و ’الحمدﷲ کفاء الواجب’، ای مایکون مکافئاً له، ای مساو له. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در تداول فارسی زبانان ’کفا’ بی همزۀ آخر بکار رود: گفت آسمان، چو خانه ات آفاق و توچو بوم من سقف بر سر تو، توام چون بوی کفا. اسدی. ، توانائی. (منتهی الارب) (آنندراج). توانایی و طاقت. (ناظم الاطباء). یقال ’ما لی به قبل و لاکفاء’، ای طاقه المکافاءه. (منتهی الارب) ، پرده ای است از بالا تا پائین خیمه (یا خانه) از دنبالۀ آن، یا پاره ای در مؤخر خیمه، یا دو پارۀ جامه که بر یکدیگر دوخته در مؤخرخیمه دوزند، یا گلیم که بر خیمه اندازند چندانکه برزمین رسد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شرح قاموس) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). دامن خیمه. (مهذب الاسماء) جَمعِ واژۀ کَف ء. (ناظم الاطباء). ج ِکفؤ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (شرح قاموس) ، جَمعِ واژۀ کفی ٔ. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). رجوع به مفردات کلمه شود
ملخ که در پریدن آمده باشد بدان جهت که در این حال جهجهان رود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال هی الجراد بعد الغوغاء اولها السروه ثم الدبا ثم الغوغاء ثم الکتفان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ملخ که در پریدن آمده باشد بدان جهت که در این حال جهجهان رود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال هی الجراد بعد الغوغاء اولها السروه ثم الدبا ثم الغوغاء ثم الکتفان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)