- کتع
- پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان
معنی کتع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنیز
دولک دول کوچک (دول دلو) دولک، لبه شیشه
نسکها
می انگبین
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
شانه، دوش، استخوان شانه، کول، سفت
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد می شود، چوب کلفت، چماق، چوب گازران
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
پشته، تل، تپۀ بلند
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
برنج پختۀ بی روغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند، دم پخت، دم پختک
کتاب ها، نوشته ها، اوراق چاپ شده جلد شده، جمع واژۀ کتاب
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
گرزک خانه گرزک خومه (گویش گلیکی) خانه گرزک (زنبور زنبور وحشی) چوبخوار دیو چه
شتر دریایی نهنگ کوژ پشت از جانوران
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
کشک قروت، نان خورشی که از شیر و دوغ ترش و نمک سازند شیراز: (مدام تا که بخاصیت اهل صفرا را موافق است همه عمر ناردان و کتخ. ) (عمید لوبکی رشیدی)
جمع کاتب، مجموعه های خطی یا چاپی
مرد مگریز، فرومایه، هام (تمام) رسا
پلوئی که آبکش نکنند، برنج پخته نرم که آب آنرا با آبکش نگرفته باشند
مرغ سنگخواره غف پنبه غوزه پنبه
کاسه ریم چرک، دود گرفتگی دود زدگی
پنهان داشتن پارسی تازی گشته کتم هم آوای نرم در تازی (وسمه) نیز گویند و هم چنین (ورق النبیل) کپودک خرجینک معین کتم را تازی میداند پنهان داشتن پوشیده داشتن، پوشیدگی اختفا. یا کتم عدم. جهان نیستی (که در پرده اختفا ست)
باز داشتن زندانی کردن لیز خوردن لغزیدن، ستبری اندام کوتل مغولی ترکی پالاد (جنیبت) من رهی پیرو سست پای شدم نتوان راه کرد بی پالاد (فرالاروی) به آرش دره و هم چنین به آرش تپه بلند پارسی است در فرانسوی کتو همین آرش را دارد
چوبدستی قلندران، چوب ستبر برای زدن مجرم، تنبیه بدنی کوتک ترکی لت لگ ستل کوب نوعی گوسفند که دست و پای او کوتاه است و سابقا آنرا از بحرین میاورد ند نقد: (فرق صحابه نبی کی رسدت کز ابلهی کور صفت طلب کنی نرمی قاقم از کتک) (عمید لوبکی) چو بدست (قلندر ان و جز آنان)، چوب گازر (در یزد مستعمل است)، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن)
شانه گاه، دوش، سردوش و جایگاه شانه
کشک قروت، نان خورشی که از شیر و دوغ ترش و نمک سازند شیراز: (مدام تا که بخاصیت اهل صفرا را موافق است همه عمر ناردان و کتخ. ) (عمید لوبکی رشیدی)
چرکپایی چرکین ریمناک
کوته بالا
بایسته، در ترنجیده: پیرمرد
پشت شست طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام کاع: و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد