نگونسار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 81). واژگون کردن و بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد). بروی افکندن. (یادداشت مؤلف). بر روی درافکندن. قوله تعالی: فکبکبوا فیها. (منتهی الارب) ، کبکبۀ مال، جمع کردن آن و بازگرداندن قسمتهایی از آن که پراکنده شده. (از اقرب الموارد) ، تیراندازی در مغاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبک
نگونسار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 81). واژگون کردن و بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد). بروی افکندن. (یادداشت مؤلف). بر روی درافکندن. قوله تعالی: فکبکبوا فیها. (منتهی الارب) ، کبکبۀ مال، جمع کردن آن و بازگرداندن قسمتهایی از آن که پراکنده شده. (از اقرب الموارد) ، تیراندازی در مغاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبک
صدای پای ستوران و شتران و آدمیان باشد به طریق اجتماع. (برهان) (آنندراج). آواز پای ستوران و چارپایان و آدمیان به گروه. (یادداشت مؤلف). و گویا مأخوذ از کبکبۀ عربی است و یا بالعکس، (در تداول فارسی) سواران و پیادگان. جمعیت از پیاده و سوار که با امیری روند. (یادداشت مؤلف) ، (در تداول عوام فارسی زبان) خدم و حشم و اسباب شکوه و بزرگی و شاهی در گاه حرکت. (یادداشت مؤلف). از کبکبه و دبدبه، دستگاه و جلال و ثروت و بیا و بروی کسی مراد است، ازدحام. انبوهی. (یادداشت مؤلف)
صدای پای ستوران و شتران و آدمیان باشد به طریق اجتماع. (برهان) (آنندراج). آواز پای ستوران و چارپایان و آدمیان به گروه. (یادداشت مؤلف). و گویا مأخوذ از کبکبۀ عربی است و یا بالعکس، (در تداول فارسی) سواران و پیادگان. جمعیت از پیاده و سوار که با امیری روند. (یادداشت مؤلف) ، (در تداول عوام فارسی زبان) خدم و حشم و اسباب شکوه و بزرگی و شاهی در گاه حرکت. (یادداشت مؤلف). از کبکبه و دبدبه، دستگاه و جلال و ثروت و بیا و بروی کسی مراد است، ازدحام. انبوهی. (یادداشت مؤلف)
درختچه ای از خانوادۀ فلفل، با میوه ای قهوه ای رنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد، حب العروس، فلفل دم دار، فلفل دنباله دار، کبابۀ دهن شکافته، فاغره
درختچه ای از خانوادۀ فلفل، با میوه ای قهوه ای رنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد، حب العروس، فلفل دم دار، فلفل دنباله دار، کبابۀ دهن شکافته، فاغره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نیّر، ستار، نجمه، تارا، استاره، اختر، نجم، کوکب، جرم شکوفه، جماعت، گروه مردم، دسته ای از سواران، فر و شکوه
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نَیِّر، سِتار، نَجمِه، تارا، اِستارِه، اَختَر، نَجم، کُوکَب، جِرم شکوفه، جماعت، گروه مردم، دسته ای از سواران، فر و شکوه
بسیاری و انبوهی مردم را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). انبوه و جماعت مردم. (آنندراج). گروه. (از گنجینۀ گنجوی) : ز شش کوکبه صف برآراستی ز هر کوکبی یاریی خواستی. نظامی. ، مجازاً به معنی فر و شکوه و حشمت. (غیاث). مجازاً کروفر و حشمت. (آنندراج). جلال و جلوه و تابش. (ناظم الاطباء). حشمت. جاه. جلال. (فرهنگ فارسی معین) : ببین که کوکبۀ عمر خضروار گذشت تو بازمانده چو موسی به تیه خوف و رجا. خاقانی. پندار همان عهد است از دیدۀ فکرت بین در سلسلۀ درگه در کوکبۀ میدان. خاقانی. از بدی چشم تو کوکب نرست کوکبۀ مهد کواکب شکست. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 112). کفر از آن خاست که در کاینات کوکبۀ زلف تو تأثیر کرد. عطار. مکن که کوکبۀ دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند. حافظ. خوی چو ستاره ز رخ برون زده گویی کوکبۀ ماه با کمال برآمد. امیرحسن دهلوی (از آنندراج). ، خدم و حشم. سوار و پیاده ای که پیشاپیش پادشاه آیند. (از ناظم الاطباء). همراهان شاه و امیر. (فرهنگ فارسی معین). در تداول فارسی، خدم و اسباب شکوه و بزرگی شاهی در گاه حرکت. سواران و پیادگان پیرامون شاه یا امیری گاه حرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : براثر وی خواجه علی میکائیل و قضات و فقها... و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). همه محتشمان و خادمان روان شدند به استقبال مهد... با کوکبه ای بزرگ که گفتند بر آن جمله کس یاد نداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 433). امیر، خواجه علی میکائیل را بخواند و گفت: رسولی می آید بساز با کوکبه ای بزرگ... به استقبال روی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. با کوکبۀ مظفرالدین دین همره و همرهان ببینم. خاقانی. سلطان کوکبه ای از مواکب لشکر خویش براثر او بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 287). چون سلطان اورا در حالت آن محنت بدید کوکبۀ جماعتی از خواص غلامان به نجدۀ او فرستاد تا او را از دست ملاعین بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 351). صیدزنان مرکب نوشیروان دور شد از کوکبۀ خسروان. نظامی. در کوکبۀ چنین غلامان شرط است برون شدن خرامان. نظامی. که به این کوکبه در دشت جنون تاخته ست چشم آهوست که هر گام رکابم دارد. جلال اسیر (از آنندراج). ، چوب بلند سرکجی باشد با گوی فولادی صیقل کرده از آن آویخته و آن نیز مانند چتراز لوازم پادشاهی است و آن را پیشاپیش پادشاهان برند. (برهان). چوبی باشد بلند و سرکج که از سر آن گوی فولادی مصیقل آویزند و پیش سواری ملوک می برند و آن ازلوازم پادشاهی است. (غیاث) (آنندراج)
بسیاری و انبوهی مردم را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). انبوه و جماعت مردم. (آنندراج). گروه. (از گنجینۀ گنجوی) : ز شش کوکبه صف برآراستی ز هر کوکبی یاریی خواستی. نظامی. ، مجازاً به معنی فر و شکوه و حشمت. (غیاث). مجازاً کروفر و حشمت. (آنندراج). جلال و جلوه و تابش. (ناظم الاطباء). حشمت. جاه. جلال. (فرهنگ فارسی معین) : ببین که کوکبۀ عمر خضروار گذشت تو بازمانده چو موسی به تیه خوف و رجا. خاقانی. پندار همان عهد است از دیدۀ فکرت بین در سلسلۀ درگه در کوکبۀ میدان. خاقانی. از بدی چشم تو کوکب نرست کوکبۀ مهد کواکب شکست. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 112). کفر از آن خاست که در کاینات کوکبۀ زلف تو تأثیر کرد. عطار. مکن که کوکبۀ دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند. حافظ. خوی چو ستاره ز رخ برون زده گویی کوکبۀ ماه با کمال برآمد. امیرحسن دهلوی (از آنندراج). ، خدم و حشم. سوار و پیاده ای که پیشاپیش پادشاه آیند. (از ناظم الاطباء). همراهان شاه و امیر. (فرهنگ فارسی معین). در تداول فارسی، خدم و اسباب شکوه و بزرگی شاهی در گاه حرکت. سواران و پیادگان پیرامون شاه یا امیری گاه حرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : براثر وی خواجه علی میکائیل و قضات و فقها... و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). همه محتشمان و خادمان روان شدند به استقبال مهد... با کوکبه ای بزرگ که گفتند بر آن جمله کس یاد نداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 433). امیر، خواجه علی میکائیل را بخواند و گفت: رسولی می آید بساز با کوکبه ای بزرگ... به استقبال روی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. با کوکبۀ مظفرالدین دین همره و همرهان ببینم. خاقانی. سلطان کوکبه ای از مواکب لشکر خویش براثر او بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 287). چون سلطان اورا در حالت آن محنت بدید کوکبۀ جماعتی از خواص غلامان به نجدۀ او فرستاد تا او را از دست ملاعین بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 351). صیدزنان مرکب نوشیروان دور شد از کوکبۀ خسروان. نظامی. در کوکبۀ چنین غلامان شرط است برون شدن خرامان. نظامی. که به این کوکبه در دشت جنون تاخته ست چشم آهوست که هر گام رکابم دارد. جلال اسیر (از آنندراج). ، چوب بلند سرکجی باشد با گوی فولادی صیقل کرده از آن آویخته و آن نیز مانند چتراز لوازم پادشاهی است و آن را پیشاپیش پادشاهان برند. (برهان). چوبی باشد بلند و سرکج که از سر آن گوی فولادی مصیقل آویزند و پیش سواری ملوک می برند و آن ازلوازم پادشاهی است. (غیاث) (آنندراج)
دارویی است که از چین خیزد و مشهور به کبابۀ چینی است. (منتهی الارب). دارویی چینی است. (اقرب الموارد). دارویی است که آن را حب العروس خوانند و چینی آن بهتر است و آنرا از جزیره شلاهطه آورند، گرم و خشک است. (برهان) (آنندراج). بار درختی است از طایفۀ فلفل که در طب استعمال می شود و آنرا فلفل دنباله دار گویند. (ناظم الاطباء). گویند از ملک بهار خیزد. هاضم و مقوی معده است... (حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل کبابه)
دارویی است که از چین خیزد و مشهور به کبابۀ چینی است. (منتهی الارب). دارویی چینی است. (اقرب الموارد). دارویی است که آن را حب العروس خوانند و چینی آن بهتر است و آنرا از جزیره شلاهطه آورند، گرم و خشک است. (برهان) (آنندراج). بار درختی است از طایفۀ فلفل که در طب استعمال می شود و آنرا فلفل دنباله دار گویند. (ناظم الاطباء). گویند از ملک بهار خیزد. هاضم و مقوی معده است... (حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل کبابه)
کبابه در فارسی از لاتینی} کوببا {فاغر از گیاهان درختچه ایست با رونده از دسته فلفل های سیاه و از تیره بید ها که ساقه اش قابل انعطاف و بی کرک و شاخه هایش کوتاه است و منشا اصلی آن جاوه و سوماتر او برنئو است ولی امروزه در این نواحی و همچنین در هند و نقاط دیگر پرورش مییابد. این درختچه برگهای متناوب بی کرک کامل چرمی و نوک تیز دارد و گلهای نر آن بر روی دو پایه جدا گانه مجتمع و ماده بصورت سنبله یی در مقابل برگها است. گل های نر و ماده وی فاقد پوشش گل هستند. گل نر دارای 2 پرچم و گل ماده دارای مادگی مرکب از 3 تا 4 کله است. میوه اش سته و کروی و دارای دنباله ای دراز تر از قطر میوه است (بهمین علت آنرا فلفل دم دار نیز گویند)، میوه این گیاه قبل از رسیدن کامل چیده میشود و پس از خشک شدن در معرض استفاده قرار میگیرد. میوه خشک شده آن کمی بزرگتر از فلفل سیاه (بقطر 5 تا 6 میلیمتر) و دارای دنباله ایست که در واقع امتداد برون بر میوه است. رنگ میوه خشک شده از قهوه یی خاکستری تا قهوه یی سیاه متغیر است و در سطح آن چیز هایی وجود دارد که بر اثر خشک شدن سطح خارجی میوه بوجود آمده است. بوی آن معطر و قوی و طعمش کمی تلخ و تند و معطر است. در ترکیب شیمیایی میوه های گیاه مزبور بمقدار 10 تا 18 درصد اسانس با بوی تند و معطر و بمقدار یک درصد اسید کوبه بیک و بمقدار 5، 2 درصد رزین خنثی بنام کوبه بین و مقدار مواد روغنی و صمغ و امح آهکی و غیره است. اسانس کبابه نیرو دهنده اعصاب و کاهش دهنده ترشحات ریتین و دارای اثر مدر است و از راه ادرار و مجاری تنفسی و همچنین از راه جلد دفع میشود. کبابه مقوی معده است و هنز هم در برخی امراض مجاری ادرار (از قبیل سوزاک) مورد استفاده میباشد. چون ادامه مصرف آن تولید شکم روش میکند همراه با مواد قابض از قبیل کاشو و را تانیا مصرف میشود کبابه اصل کبابه چینی کبابه صینیه حب العروس کبابیه کباب چینی مهیلیون فر یغلیون. یا کبابه اصل. یا کبابه چینی. یا کبابه شکافته. درختچه ایست از تیره سداب ها دارای برگهای متناوب مرکب که میوه اش باندازه میوه فلفل سیاه میباشد که چون از نوع کپسول است پس از رسیدن شکاف بر میدارد و مانند فلفل تند و معطر است. این گیاه در آسیای شرقی و آمریکا شمالی میروید و در تداول بعنوان مقوی نیروی باه بکار میرود فلفل جابون فلفل ژاپونی جا بونیا فلفل آغاجی فاغره فاغر فاعیه فاجیه فاغره فلفلی دهان باز
کبابه در فارسی از لاتینی} کوببا {فاغر از گیاهان درختچه ایست با رونده از دسته فلفل های سیاه و از تیره بید ها که ساقه اش قابل انعطاف و بی کرک و شاخه هایش کوتاه است و منشا اصلی آن جاوه و سوماتر او برنئو است ولی امروزه در این نواحی و همچنین در هند و نقاط دیگر پرورش مییابد. این درختچه برگهای متناوب بی کرک کامل چرمی و نوک تیز دارد و گلهای نر آن بر روی دو پایه جدا گانه مجتمع و ماده بصورت سنبله یی در مقابل برگها است. گل های نر و ماده وی فاقد پوشش گل هستند. گل نر دارای 2 پرچم و گل ماده دارای مادگی مرکب از 3 تا 4 کله است. میوه اش سته و کروی و دارای دنباله ای دراز تر از قطر میوه است (بهمین علت آنرا فلفل دم دار نیز گویند)، میوه این گیاه قبل از رسیدن کامل چیده میشود و پس از خشک شدن در معرض استفاده قرار میگیرد. میوه خشک شده آن کمی بزرگتر از فلفل سیاه (بقطر 5 تا 6 میلیمتر) و دارای دنباله ایست که در واقع امتداد برون بر میوه است. رنگ میوه خشک شده از قهوه یی خاکستری تا قهوه یی سیاه متغیر است و در سطح آن چیز هایی وجود دارد که بر اثر خشک شدن سطح خارجی میوه بوجود آمده است. بوی آن معطر و قوی و طعمش کمی تلخ و تند و معطر است. در ترکیب شیمیایی میوه های گیاه مزبور بمقدار 10 تا 18 درصد اسانس با بوی تند و معطر و بمقدار یک درصد اسید کوبه بیک و بمقدار 5، 2 درصد رزین خنثی بنام کوبه بین و مقدار مواد روغنی و صمغ و امح آهکی و غیره است. اسانس کبابه نیرو دهنده اعصاب و کاهش دهنده ترشحات ریتین و دارای اثر مدر است و از راه ادرار و مجاری تنفسی و همچنین از راه جلد دفع میشود. کبابه مقوی معده است و هنز هم در برخی امراض مجاری ادرار (از قبیل سوزاک) مورد استفاده میباشد. چون ادامه مصرف آن تولید شکم روش میکند همراه با مواد قابض از قبیل کاشو و را تانیا مصرف میشود کبابه اصل کبابه چینی کبابه صینیه حب العروس کبابیه کباب چینی مهیلیون فر یغلیون. یا کبابه اصل. یا کبابه چینی. یا کبابه شکافته. درختچه ایست از تیره سداب ها دارای برگهای متناوب مرکب که میوه اش باندازه میوه فلفل سیاه میباشد که چون از نوع کپسول است پس از رسیدن شکاف بر میدارد و مانند فلفل تند و معطر است. این گیاه در آسیای شرقی و آمریکا شمالی میروید و در تداول بعنوان مقوی نیروی باه بکار میرود فلفل جابون فلفل ژاپونی جا بونیا فلفل آغاجی فاغره فاغر فاعیه فاجیه فاغره فلفلی دهان باز