جدول جو
جدول جو

معنی کبوترگیر - جستجوی لغت در جدول جو

کبوترگیر
(نِ)
کبوتر گیرنده. زمج. (دهار)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ تَرْ)
چون کبوتر. مانند کبوتر. کبوترآسا:
دیده ام سرچشمۀ خضر و کبوتروار آب
خورده و پس جرعه ریزی در دهان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
گیرندۀ کشور. کشورستان. فاتح کشور. مملکت گیر. کشورگشای:
میر احمد محمد شاه سپه پناه
آن شهریار کشورگیر جهان ستان.
فرخی.
ملک شیردلی خسرو شمشیرزنی
شاه لشکرشکنی پادشه کشورگیر.
معزی.
به سر کلک وی آراست ملک
خسرو شرق و شه کشورگیر.
سوزنی.
این چه دعوی شگرف است بگوی ای خر پیر
که منم شاعر لشکرشکن کشورگیر.
سوزنی.
از رای منیر کشورگیر که منبع افاضت اجرام آسمان و مرجع افادت آثار اختران است. (سندبادنامه ص 226).
شاه کرپ ارسلان کشورگیر
به ز الپ ارسلان بتاج و سریر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. 85 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
منسوب به کبوتر. رجوع به کبوتر شود
لغت نامه دهخدا