جدول جو
جدول جو

معنی کاکول - جستجوی لغت در جدول جو

کاکول
بمعنی کاکل است که موی میان سر مردان و پسران و اسب و استر باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به کاکل شود، اسم هندی شقاقل است، رجوع به شقاقل در مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
کاکول
کاکل بنگرید به کاکل موی میان سر (مردان و چار پایان) فش (در چار پایان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماکول
تصویر ماکول
شکم پرست، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشکول
تصویر کشکول
نارگیل دریایی، ظرفی فلزی یا سفالی مخصوص درویشان که معمولاً بر آن عبارات و اشعاری کنده شده، در قدیم این ظرف را از میوۀ کشکول می ساختند، کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه و قطعۀ ادبی مثلاً کشکول شیخ بهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاکول
تصویر هاکول
سمّ الفار، مرگ موش، زرنیخ سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
جنبش سرین، جنبش کفل به هنگام رقص
کاچول کردن: تکان دادن سرین به هنگام رقص، برای مثال از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری - برهان قاطع - کاچول، حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماکول
تصویر ماکول
قابل خوردن، خوردنی، مقابل آکل، خورده شده، خوراک
فرهنگ فارسی عمید
ویکتور، آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839- 1924 میلادی)، نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است
لغت نامه دهخدا
دهی است میان طبریه و عکا، (منتهی الارب)، موضعی است در اشیر، (صحیفۀ یوشع 19:27) و همان کابول حالیه است که بمسافت ده میل به طرف جنوب شرقی عکا واقع است، (قاموس کتاب مقدس)، اسم مقاطعه ای است که سلیمان بحیرام داد، (سفر اول پادشاهان 9:10- 13) که دارای بیست شهر بود و آن در جلیل در شرق عکا واقع است و این لفظ در اصل عبرانی دارای معنی مخصوصی نمیباشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مرغ سار رنگارنگ و ملخ خوار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کاجول، کچول، رقص، کون و کچول، کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن، (برهان) :
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد،
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه، 1923)
لغت نامه دهخدا
نام قدیم کشورکابل، از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: ’هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید’ واکرته اسم قدیم کشور کابل است، در گزارش پهلوی اوستا این کلمه بکاپول ترجمه گردیده، اما لفظ خنه ثئیتی بقول بارتولمه ایرانی نیست و نمیدانیم معنی لغوی آن چیست، فقط اطلاع داریم که یکی از پتیاره های کابلی است که گرشاسب فریفتۀ او شده بود و در بند 5 از فرگرد 19 وندیداد نیز از او یاد شده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 421)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کشکول. (فرهنگ فارسی معین). کاسۀ گدایان. (آنندراج) : کجکول حلوایی پیش آورد...آن کجکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند. (انیس الطالبین ص 153). و رجوع به کشکول شود
لغت نامه دهخدا
کایوس والریوس، شاعر لاتن، متولد در ’ورنون’ حدود سال 84 قبل از میلاد و متوفی پس ازسال 47 قبل از میلاد مجموعۀ اشعار او بنام ’لپیتالم دوتتیس ا دو پله’ و قطعات غنائی بسیارش که همه حاکی از ظرافت و تبحر و آزاداندیشی بسیار است، از عشق شدید به معشوقه اش که ’لسبی’ نامیده میشد مایه گرفته است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه شهرستان سنندج واقع در 40 هزارگزی جنوب باختر قروه، کنار راه فرعی قروه به سنقر واقع و زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیر است، 450 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه است محصولاتش غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، در دو محل و بفاصله یک کیلومتر بنام کاکوی بالا و کاکوی پائین نامیده میشود، بالا جزء دهستان ییلاق و پایین جزء اسفندآباد است تعداد سکنۀ پایین 260 تن است از صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی معمول است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
رسن دام، (منتهی الارب)، دام، رسن شکارگیر، رسن شکارکن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کلک میان تهی را گویند. (از یک نسخۀ خطی فرهنگ جهانگیری نسخۀ کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بنفشه، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، و آن گلی باشد معروف و مشهور، (برهان) (شعوری ج 2 ورق 243)، بنفسج، رجوع به بنفشه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
راهزن افسانه ای معروف که در کوه اون تن واقع در نزدیکی تیبر به ایتالیا مأوی داشت
لغت نامه دهخدا
بمعنی چاشنی گیراست که سفره چی باشد و بکاول را نیز میگویند که ترکان توشمال گویند، (برهان)، کاول، رجوع به کاول شود
لغت نامه دهخدا
کاکوتی، گیاهی است خوشبوی شبیه به سعتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام دیگر آن قلاتون است دهی است از دهستان و بخش سیمگان شهرستان جهرم که در 23هزارگزی شمال باختر کلاکی کنار راه مالرو سیمگان به میمند واقع است، زمینش جلگه ای و هوای آن گرمسیرو مالاریائی است و 165 تن سکنه دارد آب آن از رود خانه سیمگان تأمین میشود، محصولاتش غلات، برنج و شغل مردم آن زراعت است از صنایع دستی گلیم بافی معمول و راههای آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
انیدرید ارسینو را گویند که عبارت از اکسید سفید رنگ ارسنیک میباشد و در تداول عامه مرگ موش خوانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
خورده شده بمعنی شکم خواره پرخور هم آمده است، هر چیز که بر گلو بندند، همچون ریسمان و طناب
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی که درویشان دوره گرد به ساق دست خود آویزان می کنند و جنس آن از فلز و سفال می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
میوه گونه ای نارگیل که درویشان بدان زنجیر آویزند و لوله ای بیک انتهای آن وصل کنند و درون آن آب ریزند و بمراجعان دهند و یا آنرا وسیله گدایی سازند و آنچه را میگیرند (اعم از پول و یا هدیه) داخل آن میریزند. معمولا بر سطح خارجی کشکول اشعار و عبارات و شعار های درویشی را کنده کاری میکنند و چنین کشکولها یی نفیس و پر قیمت اند. توضیح: از روی شکل میوه این گونه نارگیل کشکول های فلزی (حلبی) یا سفالین نیز ساخته شده که در ایام عزا داری داخل آن آب میریختند و به تشنگان میدادند کشکل کشگل. یا کشکول گدایی، کشکولی که برای جمع آوری پول از مردم بکار برند، وسیله گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
میوه گونه ای نارگیل که درویشان بدان زنجیر آویزند و لوله ای بیک انتهای آن وصل کنند و درون آن آب ریزند و بمراجعان دهند و یا آنرا وسیله گدایی سازند و آنچه را میگیرند (اعم از پول و یا هدیه) داخل آن میریزند. معمولا بر سطح خارجی کشکول اشعار و عبارات و شعار های درویشی را کنده کاری میکنند و چنین کشکولها یی نفیس و پر قیمت اند. توضیح: از روی شکل میوه این گونه نارگیل کشکول های فلزی (حلبی) یا سفالین نیز ساخته شده که در ایام عزا داری داخل آن آب میریختند و به تشنگان میدادند کشکل کشگل. یا کشکول گدایی، کشکولی که برای جمع آوری پول از مردم بکار برند، وسیله گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکوش
تصویر کاکوش
بنفشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکوی
تصویر کاکوی
برادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابول
تصویر کابول
رسن دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجول
تصویر کاجول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکول
تصویر ماکول
شکمخواره، پرخور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت و جنبش سرین هنگام رقص
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
ظرفی ساخته شده از پوست میوه ای شبیه نارگیل یا فلز و سفال که درویشان آن را با زنجیری به شانه بیآویزند
فرهنگ فارسی معین