- کاک
- مقابل زن، مرد
معنی کاک - جستجوی لغت در جدول جو
- کاک
- سر زبان، نوک زبان
- کاک
- نانی که از آرد خشکه با روغن و شیر پزند
- کاک
- مرد، مردمک چشم، هر چیز خشکیده و باریک، میان تهی
- کاک
- مقابل زن، مرد،
نوعی نان شیرینی خشک و نازک و لایه لایه، یوخه، یخه،
در علم زیست شناسی مردمک چشم،
نوک زبان،برای مثال بباید بریدن ورا دست و کاک / که تا چون نیامدش از این کار باک (فردوسی - لغت نامه - کاک)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دک، ریگستان ها توده ها
دو دل، پرگمان
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
قسمی انگور نامرغوب
حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد
سکه زن ابر پناد (پناد جو)، جای پرتیر دشنه ساز، پولاد گر، پرک زن کارد و چاقو ساز فروشنده کارد و چاقو، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند سکه زن
کسی که بسیار شک و تردید داشته باشد همرده زنجیره گون، خانه های جور، همریخت از پارسی شکدار پر گمان بسیار شک کننده، جمع شکاکین، کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان
چک نویس، کسی که قباله های شرعی نویسد از ریشه پارسی چک نویس چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را. کسی که قباله های شرعی نویسد قباله نویس چک نویس
کسی که بسیار شک می کند، بسیار شک کننده
چک نویس، قباله نویس، کسی که قباله های شرعی را بنویسد
کسی که نوشته یا صورتی را روی نگین یا فلز حک می کند، نگین ساز، مهرساز
جمع عکه، خنور مسکه مسکه واژه پارسی و همان چربی است که از شیر یا دوغ گیرند و چون گدازند روغن خوراکی پدید آید، خیک های روغن گرمای بی باد
چاقوساز
Doubting
сомневающийся
zweifelnd
сумніваючийся
wątpiący
duvidoso
dubbioso
dudoso
douteur
twijfelend
संशयवादी
meragukan