جدول جو
جدول جو

معنی کاپلو - جستجوی لغت در جدول جو

کاپلو
(پِ ل لُ)
بیناکا، بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ’فرانسوا دومدیسی’ گردید. (حدود 1542- 1587 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالو
تصویر کالو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
کالوی، نام پهلوان تورانی:
چو کالو بدید اندر آمد به پشت
یکی گرز و یک تیغ هندی به مشت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آلبر، باکتریولوژیست فرانسوی. در نیس بدنیا آمد. وی تلقیح احتیاطی راجع به سل را مطرح کرد. (1863-1933 میلادی)
لغت نامه دهخدا
شهری به ایتالیا (ایالت ناپل)، واقعدر ساحل ’ولتورن’ جمعیت 13140 تن، آنیبال این شهر را به تصرف درآورد (215) آن را اقامتگاه زمستانی لشکریان خود قرار داد، و این شهر در قدیم لذت بخش ترین مقام در تمام نقاط ایتالیا بود و به همین سبب لشکر آنیبال بصفت ’غرقه در لذائذ کاپو’ متهم گردید و این اصطلاح چنین معنی میدهد: ’اتلاف وقتی گرانبها در لذات’
لغت نامه دهخدا
(پِ)
دژخیم پاریس (از 1411 تا 1418 میلادی). یکی از سران حرس ’بورگینیون’ در عهد شارل ششم. به امر ’ژان بیباک’ وی را گردن زدند
لغت نامه دهخدا
بدن و تن، کالوب، نمونه، نقشه، قالب، غضروف، هرچیز نارسیده، (ناظم الاطباء)، بمعنی اخیر ظاهراً صورت دیگری از کالک و کاله است، رجوع به کالوب شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
از کلاه فارسی. قسمی کلاه پلیس
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام کرسی بخش در ایالت (کرّز) از ولایت تول. دارای 817 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
مرغی است، (شعوری ج 2 ص 256)، شخص بزرگ، پیراهن، (شعوری ج 2 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(پِ لِ)
کمون بلژیک (آنورس) ، جمعیت آن 6500 تن است
لغت نامه دهخدا
ویکتور، آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839- 1924 میلادی)، نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است
لغت نامه دهخدا
نام قدیم کشورکابل، از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: ’هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید’ واکرته اسم قدیم کشور کابل است، در گزارش پهلوی اوستا این کلمه بکاپول ترجمه گردیده، اما لفظ خنه ثئیتی بقول بارتولمه ایرانی نیست و نمیدانیم معنی لغوی آن چیست، فقط اطلاع داریم که یکی از پتیاره های کابلی است که گرشاسب فریفتۀ او شده بود و در بند 5 از فرگرد 19 وندیداد نیز از او یاد شده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 421)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
حاکم نشین ناحیۀ ’ان’ بخش ’ورون’. سکنۀ آن 2126 تن است
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالو
تصویر کالو
تنه بدن، صورت شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنپلو
تصویر کنپلو
فرانسوی دوز و کلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالو
تصویر کالو
تنه، بدن، صورت، شکل
فرهنگ فارسی معین
لبه ی پارچه یا هر چیز بافتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
پروانه، گاوهای زردرنگ نیز به این نام خوانده می شوند
فرهنگ گویش مازندرانی
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه
فرهنگ گویش مازندرانی