جدول جو
جدول جو

معنی کاهکش - جستجوی لغت در جدول جو

کاهکش(اَ)
کشنده و حمل کننده کاه. کسی که کاه حمل میکند. (یادداشت مؤلف) ، به کنایت، کاهکشان یا کهکشان است:
از فلک و راه مجره اش مرنج
کاهکشی را به یکی جو مسنج.
نظامی.
رجوع به کاهکشان و کهکشان شود
لغت نامه دهخدا
کاهکش(هََ)
دهی است از دهستان لاراز بخش حومه شهرستان شهرکرد که دارای 388 تن سکنه، آب آن از زاینده رود و قنات و محصول عمده اش کشمش، بادام و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاهکشان
تصویر کاهکشان
کهکشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، تنین فلک، راه حاجیان، آسمان درّه، مجرّه، کاهنگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
کمی، کم شدگی
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
مرکّب از: کاه، ریشه کاهیدن = کاستن + ش اسم مصدر، (از حاشیۀ برهان چ معین)، کم شدن و نقصان پذیرفتن. (برهان)، کمی. مقابل افزایش:
چو افزون کنی کاهش افزون بود
ز سستی دل مرد پرخون بود.
فردوسی.
بدو گفت رستم کزین گفتگوی
چه آید مگر کاهش آبروی.
فردوسی.
کوه اگر گوید من راه خلافش سپرم
لرزش باد بدو درفتدو کاهش کاه.
فرخی سیستانی.
از کاهش و نیستی بیندیش
امروز که هستی و فزایی.
ناصرخسرو.
هیچ افتدت امشب که برافتاد گی من
رحم آری و بر کاهش جانم نفزایی ؟
خاقانی.
مسکین طبیب را که سیه دید روی حال
کاهش به عقل نورفزای اندر آمده.
خاقانی.
ای طعنه زده به دیگرانم
ای کاهش جان من فزوده.
خاقانی.
ای چون مه چهارده در کاهش و کمی
مه را ز کاستن نبود هیچ ننگ و عار.
مسعودسعد.
به همت چون دریا که در دهش از کاهش نیندیشد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، مجازاً، کم شدن و کاستن و پائین آمدن ارزش و شخصیت:
مرا خواری از پوزش و خواهش است
وزین نرم گفتن مرا کاهش است.
فردوسی.
، مجازاً، کاستن جسم. نزار شدن. لاغر شدن. لاغری:
از آن پس به کاهش گرایید شاه
نداشت اندر آن هیچ تن راه نگاه.
فردوسی.
چنان بد که روزی بیامدپزشک
ز کاهش نشان یافت اندر سرشک.
فردوسی.
شب را ز گوسفند نهد دنبه آفتاب
تا کاهش دقش بمکافا برافکند.
خاقانی.
گر نور مه و روشنی شمع تراست
این کاهش و سوزش من از بهر چراست ؟
امیر معزی.
- داروی کاهش، دارو که تن را نزار کند و نیرو ببرد:
چو شب تیره گشت از نبشته بجست
بیامیخت داروی کاهش درست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار که دارای 1155 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. مزرعه های مؤمن آباد و جنت آباد جزء همین ده است. در تداول محلی آن را ’کهک’ نامند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. در چهل هزار و پانصد گزی جنوب باختری مهاباد و نوزده هزار و پانصد گزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است. زمینش کوهستانی هوای آن سردسیر و سالم است. و3855 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصولاتش غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه های آن مالرو است. در دو محل بفاصله هزار گز بنام کاکش بالا و پائین مشهور است. تعداد سکنۀ کاکش پایین 177 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
کم شدن و نقصان پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
((هِ))
کاستی، نقصان، کاستن
فرهنگ فارسی معین
افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان
متضاد: افزایش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
ينقص
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
Abatement, Curtailment, Decimation, Depletion, Diminishment, Minimization, Mitigation, Reduction, Retrenchment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
réduction, décimation, épuisement, diminution, minimisation, atténuation, (FR) réduction
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طناب کلفت که یک سر آن به کار یعنی تار پارچه وصل است و سر دیگر.، دو ریسمان بلندی که شاخ گاو نر را به دسته ی خیش می بندند و
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
redução, dizimação, esgotamento, diminuição, minimização, mitigação, (PT) redução
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
azalma, kısıtlama, yok etme, tükenme, küçültme, hafifletme, (TR) küçülme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
کمی , کمی , تباہی , تخفیف , کمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
হ্রাস , হ্রাস , সাফ করা , সংকোচ , সর্বনিম্নকরণ , হ্রাস
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
การลดลง , การลดลง , การลดจำนวน , การสิ้นสุด , การลดลง , การลดขนาด , การบรรเทา , การลด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
kupungua, kupunguzia, kupunguza, upungufu, upunguzaji, (SW) kupunguza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
减少 , 削减 , 耗竭 , 最小化 , 缓解 , 精简
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
減少 , 削減 , 削減 , 枯渇 , 最小化 , 軽減 , 削減 , 削減
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
Minderung, Kürzung, Dezimierung, Erschöpfung, Verminderung, Minimierung, Reduktion, (DE) Kürzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
הפחתה , צמצום , חיסול , מַפְסִידוּת , הפחתה , צמצום , צמצום , צמצום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
감소 , 축소 , 절멸 , 고갈 , 감소 , 최소화 , 완화 , 감소 , 축소
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
pengurangan, pemusnahan, kehabisan, minimisasi, mitigasi, (ID) pemotongan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
vermindering, decimatie, uitputting, minimalisatie, mitigatie, (NL) bezuiniging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
diminuzione, riduzione, decimazione, esaurimento, minimizzazione, attenuazione, (IT) riduzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
disminución, reducción, diezmación, agotamiento, minimización, mitigación, (ES) recorte
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
зменшення , скорочення , винищення , виснаження , мінімізація , пом'якшення , скорочення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
уменьшение , сокращение , вымирание , истощение , уменьшение , минимизация , смягчение , сокращение , сокращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
zmniejszenie, ograniczenie, dziesięcinowanie, wyczerpanie, minimalizacja, złagodzenie, redukcja, (PL) cięcie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاهش
تصویر کاهش
कमी , संहार , न्यूनकरण , घटाव , कटौती
دیکشنری فارسی به هندی