جدول جو
جدول جو

معنی کاهلیه - جستجوی لغت در جدول جو

کاهلیه
(هَِ لی یَ)
بطنی از اسد و آنها فرزندان کاهل بن اسد هستند. (صبح الاعشی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ لی یَ)
اصحاب ابی کامل اند و آنان همه صحابه را بخاطر ترک بیعت علی (ع) و علی (ع) را نیز طعن کردند که ترک طلب حق خود کرد و در این تقاعد امام را معذور ندارند. بلکه گویند میباید خروج میکرد. لیکن با اینهمه در محبت علی (ع) غلو وافراط کردند و ابی کامل گوید که امامت در شخصی بشخص متناسخ میشود و این نور در شخصی به نبوت گراید و در شخصی به امامت نماید و گاه امامت به نبوت متناسخ شود. (از ترجمه الملل و النحل صص 190- 191). و رجوع به لباب الانساب ج 3 ص 24 شود. اصحاب ابی کامل که مردم را در ترک اقتدا به حضرت علی و آن حضرت را در ترک طلب کافر میدانستند و منکر خروج بر ائمۀ جور بودند. بشار بن برد شاعر از این فرقه بوده. (خاندان نوبختی ص 261). یکی از فرق نه گانه شیعه باشند از غلات. (بیان الادیان). ایشان از پیروان مردی رافضی هستند که ابی کامل نام داشت و میگفت که یاران پیغمبر چون دست بیعت به علی ندادند کافر شدند و علی نیز چون نبرد کردن با آنان را فروگذاشت کافر گشت زیرا جنگ با ایشان همچون نبرد با اهل صفین واجب بود. (تاریخ مذاهب اسلام چ محمد جواد مشکور ص 46). گروهی است از بدترین روافض منسوب به ابوکامل. (منتهی الارب) فرقه ای از غالیان شیعه منسوب به ابوکامل که قائل بتناسخ پس از مرگند. (از اقرب الموارد). رجوع به ابوکامل در کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
منسوب است به بنی کاهل. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مِ لی یَ)
المدرسه الکاملیه. مدرسه ای است که کامل القصاب محمد بن کامل بن احمد بن عبدالقادر از پیشوایان استقلال سوریه در دمشق بنا نهاد. رجوع به کامل القصاب و محمد بن کامل بن احمد بن عبدالقادر شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
تن آسانی. (یادداشت مؤلف). تنبلی. سستی. کاهل قدمی:
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که از جنگ بددل کند کاهلی.
فردوسی.
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش وگاه سیر.
فردوسی.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلی است.
فردوسی.
بخت اگر کاهلیی کرد و زمانی بغنود
گشت بیدار و به بیداری نو گشت و جوان.
فرخی.
گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی
که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست.
ناصرخسرو.
مکن خو به پرخفتن اندر نهفت
که با کاهلی خواب و شب هست جفت.
اسدی.
یکی خیره رایی، دوم بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی.
اسدی.
بسی بردباری که از بددلی است
بسی نیز خرسندی از کاهلی است.
اسدی.
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد.
سنایی.
بتر از کاهلی ندیدم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز.
سنائی.
امیر ماضی وی را بخواند و در رفتن کاهلی وسستی نمود. (تاریخ بیهقی). کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است. (تاریخ بیهقی). پیغام فرستادند بر زبان معتمدان خویش و بنالیدن از کاهلی لشکریان. (تاریخ بیهقی). و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. (کلیله و دمنه). و آن اینست که یاد کرده می آید: ضایع گردانیدن فرصت و کاهلی در موضع حاجت. (کلیله و دمنه).
هر که ماند از کاهلی بی شکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر.
مولوی.
گرچه بیرون ز رزق نتوان خورد
در طلب کاهلی نشاید کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مِ لی یَ)
سکه های منسوب به ملک الکامل ناصرالدین محمد بن عادل ابوبکر محمد بن ایوب. رجوع به ص 60 و ذیل 61 و 152 نقودالعربیه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ لی یَ)
نام قبرستانی به شیراز. (از شدالازار ص 45)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لی یَ)
خواهر مقصص شاعره ای ازشاعره های عرب بود و در مرگ برادرش مقصص گفته است:
یا طول یومی بالقلیب فلم تکد
شمس الظهیره تنفی بحجاب
لکم المقصص لالنا ان انتم
لم یأتکم قوم ذوواحساب.
(از اعلام النساء ج 1 ص 109)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهلیه
تصویر اهلیه
سزاواری شایستگی در خوری
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده سستی ناتوانی، پرویش تنبلی کیار مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زد بی کیار (رودکی) تنبلی مقابل سعی کوشش: (کاهلی از بس که پیچیده است بر اعضای من میگذارد نقش پای من سسل بر زمین) (صائب)، سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
کامیله در فارسی پیروان ابیکامل که از یک سوی مردمی را که سر از پیروی علی (ع) باز زده بودند از دین برگشته می دانستند و از سوی دیگر علی (ع) را سر زنش می کردند که چرا از هده خویش در جانشینی پیامبر (ص) چشم پوشیده است هم چنین کاملیه تنگسار (تناسخ) را باور داشتند درختچه ایست زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک میباشد. برگها یش بیضی و شبیه برگ چای است و گلهایش خوشرنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا بفراوانی کشت میشوند. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش درشت و زیبا برنگها سفید یا صورتی و یا قرمز است. گونه ژاپنی این گیاه در سال 1749 م. باروپا برده شده و امروز در آنجا بخصوص در فرانسه و ایتالیا بفراوانی کشت و تربیت میشود کاملیه قاملیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاهلیه
تصویر جاهلیه
کانایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
سستی، تنبلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
كسولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
Laziness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
paresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
tembellik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
uvivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
سستی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
ความขี้เกียจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
আলস্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
懒惰
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
怠惰
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
luiheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
עצלות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
게으름
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
kemalasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
आलस्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
pigrizia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
лінощі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
ленивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
lenistwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
Faulheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
preguiça
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاهلی
تصویر کاهلی
pereza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی