جدول جو
جدول جو

معنی کاندرماندپ - جستجوی لغت در جدول جو

کاندرماندپ
(رُ)
دهی است از دهستان قصرقند شهرستان چاه بهار واقع در 19هزارگزی شمال قصرقند در کنار راه مالرو قصرقند به چانف. ناحیه ای است کوهستانی گرمسیر و دارای 100 تن سکنه. و از رودخانه مشروب میشود. محصولاتش غلات، خرما و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ دَ / دِ)
درویش عاجز. (مقدمۀ التفهیم ص قلج). عاجز. درمانده. متحیر: رافع بخوارزم آمد تنها و اندر مانده برباطی اندر شد. (تاریخ سیستان).
- ستارگان اندرمانده، ستارگان متحیره. (از مقدمۀ التفهیم ص قلج) : ستارگان متحیره کدامند؟ زحل ومشتری و مریخ و زهره و عطارداند و اندرمانده از بهرآن خوانند که از آنسو که همی روند بحرکت دوم گاه گاه بازگردند و از پس حرکت نخستین سوی مغرب روند. پس این بازگشتن ایشان چون اندر ماندن بود. (التفهیم بیرونی چ همایی ص 78)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عی. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). عاجز شدن. بیچاره شدن. چاره پیدا نکردن. متحیر شدن. مضطر شدن. درماندن: جعفر چون بشنید اندر ماند، دانست که نه صواب است که خلیفه می گوید ولیکن چیزی نتوانست گفتن. (تاریخ بلعمی). این بازگشتن ایشان (ستارگان متحیر) چون اندرماندن بود. (التفهیم ص 78).
چه باشد گر چو من در شهر مداحی دوده دارد
ز مدح اندرنماند هرکه از رادی سپه دارد.
فرخی.
اما شرط اندرین کتاب پارسی است مگر جایی که اندرمانیم و پارسی یافته نشود. (تاریخ سیستان). ملک چین اندرماند بکار وی که سپاهی عظیم داشت. (مجمل التواریخ).
لغت نامه دهخدا