جدول جو
جدول جو

معنی کالوارت - جستجوی لغت در جدول جو

کالوارت
(کالْ)
دنی. از اهل فلاندر بلژیک که در سال 1540 میلادی در آنورس به دنیا آمد و در سال 1619 بدرود حیات گفت. وی مؤسس مکتبی است در بولونی. گید، دومینیکن و آلبان از شاگردان این مکتب بودند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوار
تصویر الوار
تختۀ بزرگ و ستبر و دراز که از تنۀ درخت بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالار
تصویر کالار
تخته سنگ پهن و نازک
فرهنگ فارسی عمید
شهر و بندری است در جنوب سوئد مرکز ایالت کالمار که 27900 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
سلولهای مشابه و متحدالمرکزی که مولد اپیدرم و طبقۀ موهای کشنده و کلاهک می باشند، (گیاه شناسی ثابتی ص 289 و 475)
به هندی اسم نوعی از بیش است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کالْ وِ)
ژرژ... بارون. بالتیمور، سیاستمدار انگلیسی که در کیپلینگ به دنیا آمد (1632-1580 میلادی). و مؤسس کلنی ماریلند است
لغت نامه دهخدا
یا گلگتا، کوهی است نزدیک بیت المقدس که حضرت عیسی در آنجا بدار آویخته شد
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
بمعنی الواد است. (فرهنگ نظام). رجوع به الواد شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
تختۀ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تختۀ ضخیم بلند. تختۀ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسۀ اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع عربی لفظ لرکه ایلی است در ایران. (فرهنگ نظام). در متن اللغه آمده: لور جنسی از اکراد است - انتهی. بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعده عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را بصورت عربی بکار برده اند. رجوع به سبک شناسی ج 1 ص 383 شود، مرد الوب، مرد که زود دلو از چاه برکشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نشاطکننده. (از منتهی الارب). رجل الوب، مرد بانشاط، و گفته اند: آنکه زود دلو از چاه برکشد. (از اقرب الموارد) ، آسمان الوب، آسمانی که باران آن دائم باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وارْ رِ)
مارتین. نویسنده و دریانورد اسپانیایی است. تولد او به سال 1765 و مرگش در 1844 میلادی اتفاق افتاد. کار مهم او گردآوری اسناد تاریخ معتبر درباره تاریخ دریانوردی اسپانیاست
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
دهی از دهستان فلارد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
اتحاد کالمار، قراردادی بود که بر طبق آن کشورهای دانمارک، سوئدو نروژ از تاریخ 1397 تا 1521 میلادی متحد شده بودند
لغت نامه دهخدا
به لغت گیلان بمعنی کارزار است، (برهان)، چه ’لام’ به ’را’ تبدیل شود و ’جیم’ به ’زا’، (از آنندراج)، جنگ و جدال، (از برهان) (ناظم الاطباء)، کارزار، کالیجار، رجوع به کالیجار به کارزار شود
مزرعۀ برنج، (از برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، مزرعی که در آن شلتوک کارند، (آنندراج)، کالیجار، رجوع به شالی زار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(کالْ)
حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سی یِ)
جزیره ای در یونان واقع در ساحل آرگلید که معبد نپتون رب النوع دریا در آن جزیره بوده است. و دمستن خطیب معروف وقتی که مقدونیان او را تعقیب میکردند خود را در آنجا مسموم ساخت
لغت نامه دهخدا
(کاخْ رَ / رِ)
گاهواره. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یا کالاریس، بندر مرکزایالت ساردنی در ایتالیا که 138000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(کالْ دُ)
رشته ای است از تخته سنگهای بزرگ در دریای مانش به طرف ساحل نرماندی در انتهای خلیج کالوادس
لغت نامه دهخدا
شهری است صنعتی و تجارتی در کانادا و دارای صد هزار تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
مانند بال، شبیه بال، بسان بال
لغت نامه دهخدا
آب کندی را گویند که بسیار عمیق باشد و از کنار تا کنار او آن مقدار باشد که اسب و آدم نتواند جست، (برهان)، تالاب بزرگ که اسب و آدم از آن نتواند گذرد، تخته سنگ تنگ و نازکی را نیز گویند که بر روی مردروهای زیر حمام و جویهای آب پوشند، (برهان)، سنگ نازک چون آجر که روی جوی را پوشانند، تله (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
بلوکی به ایالت ’ساووا’ی علیا است که در شهرستان ’آنسی’ و بر کنار دریاچۀ آنسی قراردارد، دارای 181 تن سکنه و توقفگاه تابستانی است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 45هزارگزی جنوب میناب و 2هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، دارای 45 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نعلین و پاپوش، تف و آبدهن، مازو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالزار
تصویر کالزار
کار زار حرب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی فرانسوی آرام ده زبانزد پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تیرهای بزرگ چوبی که در ساختن سقف خانه به کار می رفت، چوب های چهارتراش دراز و ضخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالجار
تصویر کالجار
کارزار، حرب، مزرعه برنج، برنجزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالار
تصویر کالار
آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد، تخته سنگ پهن و نازک، کالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالواره
تصویر سالواره
آنیته
فرهنگ واژه فارسی سره
کوله بار، بار
فرهنگ گویش مازندرانی
کسب و کار، کار و بار
فرهنگ گویش مازندرانی