جدول جو
جدول جو

معنی کالمرز - جستجوی لغت در جدول جو

کالمرز
(لِ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 7هزارگزی شمال کوچصفهان سر راه مالرو عمومی کوچصفهان به خشکبیجار واقع و جلگه ای و معتدل و مرطوب است 450 تن سکنه دارد و از نورود، سفیدرود مشروب میشود. محصولات آن برنج، صیفی و شغل اهالی زراعت و راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هامرز
تصویر هامرز
(پسرانه)
نام سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از البرز
تصویر البرز
(پسرانه)
مرکب از کوه + بلند، نام رشته کوهای شمالی ایرآنکه سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارورز
تصویر کارورز
کارآموز، پیشه گر، صنعتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالار
تصویر کالار
تخته سنگ پهن و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمرغ
تصویر کلمرغ
کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، دال، شیرگنجشک، مردارخوٰار، لاشخور، دژکاک، دالمن، نسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد اندازه گیری گرما، برابر با گرمایی که یک سانتی متر مکعب آب مقطر را یک درجۀ سانتی گراد گرم تر می کند، در علم زیست شناسی میزان گرما یا انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی در داخل سلول های بدن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان سربند پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 1552 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آنکه برای آب با سلاح بیرون آید وقتی که در سرآب خصومتی باشد، ج، کوالیز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کشمیر و اکنون نیز ترشیز را کاشمر نامند. (برهان قاطع چ معین). نام قریه ای است از قرای ولایت ترشیز و آن را کشمر و کشمیر نیز گفته اند گویند زردشت حکیم پیغمبر زردشتیان دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کشته یکی در اینجا و دیگری در قریۀ فارمد ازقرای طوس خراسان و بمرور دهور این دو درخت بلند و سطبر و پر شاخ شده اند و دیدن آن سرو مایۀ تعجب بینندگان میشده و مرغان بسیار بر شاخسار آن آشیان داشتند چون صفت این سرو در مجلس متوکل عباسی خلیفۀ عهد مذکور شده و مشغول بعمارت جعفریه سرمن رای مشهور به سامره بوده بخاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده به بغدادبیاورند حکمی بطاهر بن عبدالله بن طاهر ذوالیمینین نگاشت که آن درخت را قطع کرده در گردونها نهند و شاخه های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده برسانند چون جماعت زردشتیان از این حکم مستحضر شدند پنجاه هزار دینار به طاهر میدادند که درخت را قطع نکند که آیتی است آشکار بر بزرگواری زردشت. عبداﷲ قبول نکرده بقطع درخت حکم کرد. بقول مؤلف تاریخ جهان نمای از مدت عمر آن درخت تا سنه اثنا و ثلثین و مأتین یکهزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود که قطع کردند و دور آن درخت بیست و هفت تازیانه و هر تازیانه ارشی و ربع ارشی بوده و گفته اند که در سایۀ آن درخت زیاده از ده هزار گاو و گوسفند قرار می گرفتند و چون آن درخت بیفتاددر آن حدود زمین بلرزید و بکاریزها و بناها خلل راه یافت و اصناف مرغان بیرون از حد و حصر از شاخسار آن درخت پریدن کردند چنانکه پوشیده گشت و مرغان به انواع اصوات خویش نوحه و زاری میکردند و صدای مختلف بر می آوردند فقیر مؤلف گوید: اگرچه این تفصیل در کتب مسطور است ولی بلندی سرو و راستی بالای آن را این قدر شاخ و برگ نخواهد بود که ده هزار گاو و گوسفند در سایۀ آن خسپند ولی چنار و نارون کهن سال را سایه بسیار خواهد بود چنانچه شنیده و دیده شده همانا آن درخت کاج بوده و به سرو شهرت کرده و لغت کاجغر نیز دلالت بر این معنی میکند و میشاید کاجخر بوده یعنی کاج بزرگ وکاجخر و کاژغر و کاشمر تبدیل آن باشد زیرا که کاش مبدل کاج است. و سرو لغت عربی است و آن را انواع است مانند سرو سهی و سرو سیاه که ناژو خوانند و به عربی صنوبر صغار خوانند و سرو را به پارسی راست بالا گویند الحاصل خرج تنه آن تا بغداد پانصدهزار درم شد و شاخهای آن بر هزار و سیصد شتر حمل شده بود و چون به یک منزلی جعفریه رسیده بود غلامان ترک شب هنگام بر سر متوکل ریخته تن او را پاره پاره کردند چنانکه در تواریخ است هفت قطعه شده بود و بندگان خدا را از شر آن شریرنجات دادند و نام سرو کشمری بین الشعرا مشهور و در اشعار مذکور است چنانچه امیر معزی گفته:
ترک نزاید چو تو به کاشغر اندر
سرو نبالد چو تو به کاشمر اندر.
(انجمن آرا) (آنندراج).
درباره سرو کاشمر یا سرو کشمر در کتاب ’مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی’ تألیف دکتر معین چ 1 چنین آمده است:
$
$
یکی سرو آزاده را زردهشت
به پیش در آذر اندر بکشت
نبشتش بر آن زاد سرو سهی
که پذرفت گشتاسب دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را
چنین گستراند خرد داد را
چو چندی بر آمد بر این سالیان
ببد سرو بالا، ستبرش میان
چنان گشت آزاد سرو بلند
که بر گرد او بر نگشتی کمند
چو بالا بر آورد بسیار شاخ
بکرد از بر او، یکی خوب کاخ
چهل رش ببالا و پهنا چهل
بکرد از بنه اندرو آب و گل
چو ایوان بر آوردش از زرّ پاک
زمینش همه سیم و عنبرش خاک
برو برنگارید جمشید را
پرستندۀ ماه و خورشید را
فریدون ابا گرزۀگاوسار
بفرمود کردن بر آنجا نگار
همه مهتران را بدانجانگاشت
نگر تا چنین کامکاری که داشت ؟
چو نیکو شد آن نامور کاخ زر
بدیوارها بر نهادش گهر
بگردش یکی بارۀ آهنین
نشست اندرو کرد شاه زمین
فرستاد هر سو بکشور پیام
که: ’چون سرو کشمر بگیتی کدام ؟’
’ز مینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت ازینجا بمینو گرای’
’کنون جمله این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمرروید’.
باید دانست که درخت سرو از دیرباز علامت و نشانۀ ایران باستان بود همچنانکه درخت بلوط نشانۀ ملت ژرمانی است، اینکه در قالیها، فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود بقایای آثار همان سنت ملی است اما داستان سرو کشمر از اینقرار است: ابوالحسن علی بن زید بیهقی در تاریخ بیهق نویسد: ’قصۀ سرو دیه کشمر و سرو دیه فریومد: زردشت که صاحب المجوس بود دو طالع اختیار کرد و فرمود تا بدان دو طالع دو درخت سرو بکشتند: یکی در دیه کشمیر طرثیث یکی در دیه فریومد و در کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که: این دو درخت گشتاسب ملک فرمود تا بکشتند. المتوکل علی اﷲ جعفر بن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند، و او بنای جعفریه آغاز کرده بود، نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و به امیر طاهر بن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت ببرند وبر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخه های آن در نمد دوزند و بفرستند. تا درودگران در بغداد آن درخت راست بازنهند و شاخه ها بمیخ بهم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن بیند، آنگاه در بنا بکار برند، پس گبرکان جمله جمع شدند خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانۀ خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از این بریدن درخت درگذرد، چه هزار سال زیادت است تا این درخت کشته اند، و این در سنۀ اثنتین و ثلاثین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاید و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی بر وی رد توان کرد. پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب بن ورقاء الشاعر الشیبانی را - و او فرزند عمرو بن کلثوم الشاعر بود - بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی مدتی روزگار صرف کردند تا ارۀ آن بساختند و اسباب آن مهیا کردند و استدارۀ ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست و هفت تازیانه بوده است هر تازیانه رشی و ربعی بذراع شاه، و گفته اند در سایۀ آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسپند و شبان نبودی، وحوش و سباع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخه ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کس در ضبط حساب نتواند آورد. چون بیوفتاد، در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری میکردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند، و گوسپندان که در ظلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند. پانصدهزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند، آن روز که به یک منزلی جعفریه رسید آن شب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و از آن برخورداری نیافت - قال علی بن الجهم فی قصیده: السرو یسری والمنیهتنزل - و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنین و ثلاثین و مأیتن. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود... و آن بر یک منزل جعفریه بماند تاعهدی نزدیک، و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود - ابوالطیب طاهر - وهر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب، هیچکس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است. ’ ’و سرو فریومذ عمر و بقا بیش از آن یافت تا سنۀ سبع و ثلاثین و خمسمائه بماند. دویست و نود و یک سال پس از سرو کشمر، و مدت بقای این سرو در فریومد هزار و ششصد و نود و یکسال بود، پس امیر اسفهسالار ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن را بسوختند و حالی ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطۀ آتش در آن تصرف کردند و آن درخت زردشت آتش پرست کشته بود و ممکن بودی که اگر ببریدندی اتفاقی عجیب پدید آمدی و بعد از آن امیر ینالتکین بماند تا سنه احدی و خمسین و خمسمائه، چهارده سال دیگر بزیست و خاصیت درخت فریومد آن بودکه هر پادشاه که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند’. درباره قول مؤلف کتاب مزبور راجع بسرو کشمر چند نکته قابل ذکر است: نخست آنکه تاریخ قتل متوکل عباسی و تاریخ قطع سرو کشمر را که هر دو در یک سال اتفاق افتاده سال 232 هجری قمری نوشته و این درست نیست چه متوکل در سال 247 به قتل رسیده و سال 232 تاریخ جلوس او بر مسند خلافت است نه تاریخ وفات او. دوم آنکه در ابتدای داستان، کاشتن درخت کشمر را به خود زردشت نسبت دهد و در اثنای آن گوید که قطع آن در سنۀ 232 انجام گرفت و تا این وقت 1405 سال گذشته بود چون عدد اول را از دوم بکاهیم بازمانده 1173 خواهد بود یعنی در آغاز تاریخ هجرت 1173سال از زمان کشت درخت (و به عبارت دیگر از عصر زندگانی زرتشت میگذشت) هجرت پیامبر اسلام در سال 623 میلادی انجام گرفته و چون این عدد را نیز از 1173 تفریق کنیم تفاضل 550 خواهد بود. بنابراین قول، تاریخ کاشتن سرو مزبور در حدود 550 قبل از میلاد انجام گرفته و این عدد فقط اندکی با تاریخ معمول سنتی زرتشتیان اختلاف دارد چه طبق محاسبۀ عادی زرتشت در 660 قبل از میلاد متولد و در 77 سالگی یعنی در 583 قبل از میلاد شهید شده و بنابراین روایت در سال 550 قبل از میلاد 33 سال از وفات زرتشت گذشته بود. در ادبیات پارسی و فرهنگها سرو کشمر شهرتی دارد:
بروی حوری رویش چو نقش مانی
زدست ترکی قدش چو سرو کشمر.
مسعود سعد.
بلند قامت ایشان چو سرو در کشمر
بدیع صورت ایشان چو نقش در کشمیر.
امیر معزی.
ترک نزاید چو تو به کاشغر اندر
سرو نبالد چو توبه کاشمر اندر.
امیر معزی.
(مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی صص 339- 342).
در فرهنگ جغرافیائی آمده است: مرکزشهرستان که نام اصلی آن ترشیز بوده در زمان رضاشاه کاشمر نامیده شده بطوری که تاریخ نشان میدهد این شهردر زمان تسلط اعراب و حملۀ مغول ویران شده است. شهر کاشمر که ساختمان آن قبل از ظهور زردشت میباشد الحال از آثار آن به نام منار کشمر باقی است در زمین خرابه های آن در دهستان کنار شهر، سه قریه به نام کشمیر، علی آباد، آمامشیر بنا شده است. هوای شهر گرمسیر است و آب آن شیرین و گوارا. دارای سه رشته قنات به نام قنات فیض آباد، قنات سلطانیه و غیره وده آب انبار و بعضی از آنها بقدری بزرگ است که پس از پر شدن میتوان آب یکسالۀ یک محله را تأمین کرد. دارای پنج خیابان جدید الاحداث است: خیابان گلشن، خیابان امام زاده، خیابان زنده، خیابان جم، خیابان سبزوار. و بازار قدیم و یک بیمارستان 10تخت خوابی دارد بنام عصمتیه. یک دبیرستان پسرانه و 5 دبستان دارد. موقعیت شهر در جلگه و سکنۀ آن مطابق آخرین آمار سال 1328، 12052 نفر بوده. شغل آنان کسب و تجارت است در حدود 350 باب مغازه های مختلف دارد. از آثار باستانی آن مقبره و مزار سید حمزه برادر امام رضا علیه السلام است در این مقبره درختهای کاج کهن سالی است بنا به اظهار مطلعین محل 800 سال قبل کاشته شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم سپستان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژرژ از دوستداران بشر و از ارباب صنایع انگلستان. مولد لنگسوتون بسال 1818و وفات در 1897م. به ریدینگ (1233 الی 1314 هجری قمری). در سال 1841 وی به اتفاق هونلی کارخانه ای برای بیسکویت سازی تأسیس کرد و از سال 1878 تا 1885م. نمایندۀ حزب آزادیخواه ریدینگ در مجلس عوام انگلستان بودو در شهر ریدینگ انواع مؤسسات خیریه بنیاد نهاد
لغت نامه دهخدا
(مِ)
قصبه ای به اتازونی در کشور ماساچوست بر ساحل رود شیکوپ دارای 6200 تن سکنه
سرزمینی در اقیانوسیه که در 1821م. توسط کشتی رانی موسوم به پالمر کشف شد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
در اوستا، هره بره زئیتی پهلوی هره برز یا هربورس مرکب از دو جزء: هر، بمعنی کوه و برز بمعنی بالا و بلند و بزرگ یعنی کوه بلند و مرتفع. در ادبیات پارسی ’برزکوه’ هم بمعنی البرز آمده و ترجمه تحت لفظ آنست. سلسلۀ البرز از جبال طالقان تا درۀ هراز ممتد است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین نقل از یشت ها). در جغرافیای کیهان آمده است:... قسمت شمالی آن (البرز) کوه های تنکابن و کلارستاق و کجور میباشد که تا آمل کشیده شده و رودهای متعدد آن راقطع نموده به قسمت های جداگانه تقسیم میکند. قسمت مرکزی بواسطۀ درۀ نور که شعبه هراز است از کوههای شمالی جدا شده و کوههای مهم آن عبارت است از: کوههای لار (قله کلون بسته 4200 گز) که تا قلۀ دماوند پیش میرود. قسمت جنوبی موسوم به توچال در شمال تهران واقعشده و مرتفعترین قلۀ آن سرتوچال 3870 گز ارتفاع دارد. تشکیلات این رشته از نظر زمین شناسی بی نهایت جالب توجه است و با وجود آنکه این قسمت مورد مطالعۀ زمین شناسان متعدد واقع گردیده، چین خوردگی های مختلف آن راکاملاً تشخیص نداده اند ولی پس از مراجعه به تحقیقات زمین شناسان و تحقیقات محلی چنین بنظر میرسد که این قسمت در سه عهد مختلف چین خورده است. در قسمت شمالی چون فسیلهای عهد اول و زمینهای بی فسیل یافت شده معلوم میشود که بسیار قدیمی است و تأثیرات عوامل خارجی آنها را بتدریج فرسوده و پست کرده به این واسطه معادن نزدیک سطح زمین شده است. قسمت دوم که رشتۀ مرکزی البرز را تشکیل میدهد زمینها از عهد اول و دارای جنگلهای عظیم و انبوه بوده که تشکیل طبقات متعددۀ زغال سنگ داده است ولی این طبقات بحدی در دوره های بعد چین خوردگی یافته و شکستهائی در آن روی داده که تشخیص آنها مشکل شده بقسمی که اغلب زمین شناسان طبقات زغال سنگ آن را به عهد دوم نسبت میدهند، در صورتی که ممکن است تمام طبقات مزبور متعلق به عهد اول باشد و فسیل هاو سرخس هائی که در آنها یافت شده این موضوع را تأیید مینماید، منتهی چین خوردگیهای عهد دوم که مجاور با همین طبقات بوده محققین اروپائی را به اشتباه انداخته و آن را به عهد دوم نسبت داده اند.... چین خوردگیهای عهد سوم تأثیر مهمی در دو قسمت فوق داشته و قلل مرتفع متعددی که دارای سنگهای خروجی و آتش فشانی است تشکیل داده مانند کلون بسته (4200 گز) در شمال شمشک و دربندسر و قلۀ دماوند (جدیدتر) در کنار رود هراز.
قسمت سوم که موسوم به کوه های توچال است در شمال تهران واقع شده و مرتفعترین نقطۀ آن سرتوچال 3870 گز ارتفاع دارد و در مشرق به کوه های کوتاهتری ختم میشود. گردنه های عمده رشتۀ اصلی البرز از مغرب به مشرق از این قرار است: گردنۀ هزارچم که تهران را به کچور مربوط میسازد، گردنۀ افجه و شل و سفیدآب که تهران را به نور وصل می کند، گردنۀ امامزاده هاشم که تهران را به آمل مربوط مینماید.... آخرین قسمت رشتۀ اصلی البرز قلۀ دماوند در کنار رود هراز است. (از جغرافیای طبیعی کیهان صص 37- 38) :
که گم شد ز البرز سرو سهی
پراکنده شد تخت شاهنشهی.
فردوسی.
چو بگذشت بر آفریدون دو هشت
ز البرزکوه اندر آمد بدشت.
فردوسی.
سر از البرز برزد قرص خورشید
چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن.
منوچهری.
سنگ البرز را کند آهک
آتش آب پرور تیغش.
خاقانی.
ز سختی که زد بر سرش گرز را
برافتاد شب لرزه البرز را.
نظامی.
نخستین خرامش در این کوچگاه
به البرز خواهم برون برد راه.
نظامی.
و رجوع به انجمن آرای ناصری، غیاث اللغات، فرهنگ رشیدی، قاموس الاعلام، فرهنگ جغرافیایی غرب ایران، شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مِ)
دهی از دهستان هرازپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
اتحاد کالمار، قراردادی بود که بر طبق آن کشورهای دانمارک، سوئدو نروژ از تاریخ 1397 تا 1521 میلادی متحد شده بودند
لغت نامه دهخدا
(سی یِ)
جزیره ای در یونان واقع در ساحل آرگلید که معبد نپتون رب النوع دریا در آن جزیره بوده است. و دمستن خطیب معروف وقتی که مقدونیان او را تعقیب میکردند خود را در آنجا مسموم ساخت
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: ب + ال + مره، اصلاً. ابداً. هرگز.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَمَ)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، 42000گزی شمال خاوری سنندج، 4000گزی شمال خاوری گمه دره. کوهستانی، سردسیر. سکنه 540 تن. سنی شافعی. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. صنایع دستی زنان، قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در هزارگزی شمال خاور طرخوران. کوهستانی. سردسیر و دارای 132 نفر سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بن شن شغل اهالی آن زراعت و گله داری و قالیچه بافی راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کارْ وَ)
کارقبول کننده. کارگر:
یکی کارورز و دگر گرزدار
سزاوار هر کس پدید است کار.
فردوسی.
، دانشجویی که امتحان مسابقه را گذرانده و در بیمارستان بدستور سرپزشک کار میکند. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
یا گلگتا، کوهی است نزدیک بیت المقدس که حضرت عیسی در آنجا بدار آویخته شد
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم نوعی ارز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام قومی از مغول که در جنوب اتحاد جماهیر شوروی و بین دن و ولگا و سیبری پراکنده اند، تاتارهای سواحل ولگا
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ تجارتی است در آنور یا آنورس (Anvers) سکنۀ آن 7500 تن است
لغت نامه دهخدا
شهر و بندری است در جنوب سوئد مرکز ایالت کالمار که 27900 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
فرانسوی گیا پینه ماده ایست که فرمول شیمیایی آن شبیه و نزدیک به سلولز است و همراه سلولز در لوله های غربالی گیاهان عالی یافت میشود و در زمستان تولید دردی مینماید که منافذ داخلی لوله ها را مسدود میکند. این ماده در غشا های سلولزی حول سلولهای گیاهی که محتوی کربنات دو کلسیم باشند نیز وجود دارد و در غشا یاخته های ما در دانه های گرده نیز یافت میشود. کالوز برخی مواد رنگی از قبیل بلودو کوتن را جذب میکند و آبی رنگ میشود. از هیدرو لیزکالوز گلوکز حاصل میکنند. برای مشاهده کالوز در یاخته های گیاهی باید چند برش از اندامی را که حاوی کالوز است در محلول هیپو کلریت دو سود داخل کنیم سپس آن برش ها را با آبی که محتوی اسید استیک باشد شستشو دهیم و پس از آن برشها را با میکرسکوپ مشاهده کنیم کالز کلوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالمه
تصویر کالمه
زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: (پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمرغ
تصویر کلمرغ
نوعی کرکس که سر وی پر ندارد: (بیضه کلمرغ بزیر همای از نسب خویش بود بچه زای)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد مقدار حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالمره
تصویر بالمره
یکبارگی یکبار ه یکبارگی بیکبار: (چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود بالمره عاطل و مستدرک باشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالار
تصویر کالار
آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد، تخته سنگ پهن و نازک، کالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارورز
تصویر کارورز
((وَ))
آن که به کاری اشتغال دارد، کارکن، دانشجوی پزشکی که در بیمارستان به دستور سرپزشک کار می کند، انترن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالری
تصویر کالری
((لُ))
واحد اندازه گیری حرارت
فرهنگ فارسی معین
کارآموز، تازه کار، نوچه، کارکن، کارگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد