داشتن کلاه بر سر. (فرهنگ فارسی معین). عمل کلاهدار. و رجوع به مادۀ قبل شود، کنایه از پادشاهی و سلطنت. (از برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آئین سروری داند. حافظ. حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر کلاهداریش اندر سر شراب رود. حافظ (دیوان چ غنی ص 150) و رجوع به کلاه و دیگر ترکیبات آن شود
داشتن کلاه بر سر. (فرهنگ فارسی معین). عمل کلاهدار. و رجوع به مادۀ قبل شود، کنایه از پادشاهی و سلطنت. (از برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آئین سروری داند. حافظ. حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر کلاهداریش اندر سر شراب رود. حافظ (دیوان چ غنی ص 150) و رجوع به کلاه و دیگر ترکیبات آن شود