جدول جو
جدول جو

معنی کافیلو - جستجوی لغت در جدول جو

کافیلو
گیاهی با ساقۀ سست و باریک، چرخه، چرخله
تصویری از کافیلو
تصویر کافیلو
فرهنگ فارسی عمید
کافیلو
رستنی و گیاهی است بسیار سست و ساق باریکی هم دارد و آن رابه عربی شکاعی (ش عا خوانند و عربان هرگاه شخصی را ببینند که بسیار ضعیف و لاغر است گویند کانه عودشکاعی. (برهان) (آنندراج). نام گیاهی است که چرخله نیز گویند و به تازی شکاعی خوانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افیلون
تصویر افیلون
درمنۀ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون سنگی یا فلزی، هاون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرخو
تصویر کافرخو
آنکه خوی کافران دارد، ستمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمار خانه، جای گردش، تفریح و قمار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ ضَ / رِ ضِ کَ دَ)
کاویدن. کندن. شکافتن. تفحص و تجسس نمودن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به یونانی اسم جوز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
موضعی واقع در مشرق دجله، (کرد و پیوستگی نژادی او ص 23 - 34)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
طلع. لغتی است که در بم معروف است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
بمعنی کاجیره است و آن گیاهی باشد که از گل آن چیزها رنگ کنند و از تخم آن روغن گیرند. (برهان). بمعنی کاجیره است. (آنندراج). کافشه و تخم کاجیره. (ناظم الاطباء). کابیشه. فارسی عصفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغدکنان شهرستان هروآباد، در یکهزارگزی جنوب باختری آغ کند و 7هزارگزی شوسۀ میانه به زنجان واقع و کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است، 139 تن سکنه دارد، آب آن از دو رشته چشمه، محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
محمد بن سلیمان بن سعد بن مسعودالکافیجی از بزرگان و مشاهیر علماء در علوم عقلی است، اصلش ازروم است و در مصر به حد اعلای اشتهار رسید، از جلال الدین سیوطی استفاده کرد و بعلت اشتغال زیادش به (الکافیه) به کافیجی مشهور شد، تألیفات بسیار دارد از آنجمله است: ’مختصر فی علم التاریخ’، ’انوارالسعاده فی شرح کلمتی الشهاده’، ’منازل الارواح’، ’معراج الطبقات’، ’قرارالوجد فی شرح الحمد’، ’نزههالمعرب’، ’رساله فی النحو’، ’التیسیر فی قواعدالتفسیر’، و ’حل الاشکال’ ’رسالهفی الهندسه’ و ’الاحکام فی معرفهالایمان والاحکام’، ’مختصر فی علم الارشاد’ و غیره، (الاعلام زرکلی ج 3 ص 902)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کایوس اتیوس. وقایع نگار رومی عهد اغسطس (اگوست)
لغت نامه دهخدا
یکی از سرداران بزرگ روم است که شش بار به مقام تریبونوس سپاهی رسید، و در سال 396 قبل از میلاد دیکتاتورشده و بر شهر ویی حمله برد، و بر آن شهر غالب گشت، سپس از کار کناره گرفت و در 390 پ، میلادی چون مردم گالیا به روم حمله بردند باز به مقام دیکتاتوری رسید و سرانجام در 365 قبل از میلاد به مرض طاعون درگذشت، (تاریخ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
دارویی است که آن را مازریون گویند و بجهت دفع استسقا بکار آید، (برهان)، مازریون و آن بیخ گیاهی است که مرض استسقا رانافع است، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ فُ)
منسوب به کشفل که ظاهراً از قراء بغداد است و به قول بهتر از آمل طبرستان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان حومه بخش دهخوارقان شهرستان تبریز است، در چهار هزارگزی جنوب دهخوارقان و دو هزارگزی جادۀ شوسۀ تبریز به دهخوارقان واقع شده است، جلگه ای است با هوائی معتدل سکنۀ آنجا 655 تن است، آبش از رود خانه گنبر است و محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام، مردمش به زراعت و گله داری مشغولند، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 522)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
شهری از ایتالیا (لاسیوم). سکنه 9200 تن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درمنۀ کوهی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اگر خاکستر آنرا با روغن بادام بر موضع ریش بمالند موی برآرد و آنرا بعربی شیح خوانند. (آنندراج) (برهان). مقل. (مؤید). شیح جبلی. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
پر سیاوشان. (کارآموزی داروسازی ص 188). و رجوع به ’پر سیاوش’ و ’پر سیاوشان’ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
هاون باشد. (صحاح الفرس). هاون بود. (سه نسخه از لغت فرس) (اوبهی). هاون چوبین بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هرن) :
خایگان تو چو کابیله شده ست
رنگ او چون کون پاتیله شده ست.
طیان.
ولی اگر کابیله هم بمعنی هاون آمده باشد، در این بیت طیان (که شاهد منحصر آن است و اول دفعه هم در فرهنگ مشهور بفرهنگ اسدی آن را مثال قرار داده اند) کابیله بمعنی هاون آمدن غریب است چه تشبیه خایه به هاون در جوانی و پیری، صحت و مرض، گرماو سرما تصور شدنی نیست و من گمان میکنم در شعر طیان کلمه ای شبیه به ’گانیله’ مخفف ’گاونیله’ مانند ’گاواره’ و امثال آن بوده و مؤلف فرهنگ اسدی چنانکه در جاهای متعدد دیگر کتاب خود - بغلط حدس زده، کابیله خوانده و معنی هاون بدان داده است و الله اعلم و ’گاونیله’ پوزۀ بزرگ دارد و همان است که فرانسویان آن را نیلگو گویند. ولی طبق حاشیۀ لغت فرس نسخۀ نخجوانی
جایگاه تو چو کابیله شده است. کابیله بمعنی هاون درست است. و جایگاه بمعنی است و نشیمن است، هرچیز که درآن غله بکوبند عموماً و داروکوب عطاران را گویند که هاون سنگی باشد خصوصاً و به عربی مهراس خوانند. (برهان) (آنندراج). داروکوب را گویند. (جهانگیری). و رجوع به داروکوب شود
لغت نامه دهخدا
مرغی است، (شعوری ج 2 ص 256)، شخص بزرگ، پیراهن، (شعوری ج 2 ص 256)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کافژول
تصویر کافژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمارخانه، قهوه خانه و جای تفریح و گردش
فرهنگ لغت هوشیار
کافید کافد خواهد کافید بکاف کافنده کافیده) کاویدن کندن، جستجو کردن تفحص کردن، شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافیشه
تصویر کافیشه
کاجیره کاژیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافیین
تصویر کافیین
فرانسوی بنگهر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مند ماهی (مند عنبر) پستاندار یست عظیم و دریازی از راسته قطاس ها (آب بازان) که گوشتخوار است. شکل ظاهری این پستاندار عظیم الجثه بشکل بال (بالن) است که آن نیز از پستانداران این راسته میباشد. بطور کلی میتوانیم بگوییم که شکل ظاهری کلیه پستانداران این راسته بشکل ماهی است. این پستاندار در همه اقیانوسها مشاهده میشود. طول بدن حیوان به بیست متر میرسد. 3، 1 از طول بدن حیوان سر حیوان را تشکیل میدهد و دهان جانور نسبه بزرگ و در سطح شکمی سر قرار دارد و دارای شکاف دهانی افقی است. دندانها فقط در فک تحتانی واقعند. شکل جمجمه بصندوق مربع مستطیل شکلی شبیه است که دارای مقاومت و نیروی بسیار زیاد در سمت جبهه میاشد. این حیوان میتواند با حمله و ضربات پیشانی قایقها و کشتیهای کوچک را باسانی غرق کند. تعداد دندانهای وی بین 40 تا 50 عدد است که مخروطی شکلند و در فرو رفتگیهای فک بالا در موقع بستن دهان واقع میشوند (در فک بالا دندان موجود نیست)، اندامهای جلوی تبدیل بباله های شنای کوتاهی شده اند. باله شنای دمی دو قسمتی و کاملا قوی است. حس بینایی وی قوی و حس شنواییش متوسط است. از مدار 60 درجه ببالا ندره در دریاها دیده میشود و بنابراین در دریاهای قطبی کم است و بیشتر در دریاهای گرم و معتدل زندگی میکند. حرکتش در آب کاملا سریع است و در موقع شنا سرش را از آب خارج نگاه میدارد. در حدود 20 تا 25 دقیقه بدون تنفس میتواند زیر آب بماند. این جانور از نرم تنان تغذیه میکند و مخصوصا به ماهی مرکب که یکی از سر پاییان است علاقمند میباشد. ماده مترشح سیاه رنگی از ماهیان مرکب که مورد تغذیه این جانور واقع میشوند در دستگاه گوارش وی تبدیل بماده بسیار خوشبویی میگردد که بنام عنبر خوانده میشود و چون این ماده بشکل مدفوع منجمد شده خاکستری رنگی از حیوان دفع میشود در سواحلی که جانور مذکور وجود دارد عنبرها را جمع آوری و به عطر سازان میفروشند و بعلاوه در موقع شکار این حیوان از داخل روده هایش مقادیر زیادی (در حدود چند کیلو) عنبر بدست میاورند ماهی عنبر. توضیح عنبر حاصل از کاشالو را چون خاکستری رنگ است بنام عنبر خاکستری نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیله
تصویر کاپیله
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
((نُ))
قمارخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
((لِ))
هاون، هاون چوبین
فرهنگ فارسی معین
جفاپیشه، جفاجو، جورپیشه، ستمگر، ظالم، غدار، کافرصفت
متضاد: مهربان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قمارخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد