- کافورخشک (رِ خُ)
کافور خشک شده و پرورده شده. مقابل دهن الکافور:
می و عود و عنبر ز کافور خشک
هم از دیبه و فرش و دینار و مشک.
فردوسی.
می و عنبر و عود و کافور خشک
هم از فرش دیبا و دینار و مشک.
اسدی.
، کنایه از کاغذ:
رفت به یک تاختن از حبشه تا به چین
داد به کافور خشک طبلۀزر مشک تر.
(از مجموعۀ مترادفات).
، کنایه از روز:
آهوی آتشین را چون بره در برافتد
کافور خشک گردد با مشک تر برابر
می و عود و عنبر ز کافور خشک
هم از دیبه و فرش و دینار و مشک.
فردوسی.
می و عنبر و عود و کافور خشک
هم از فرش دیبا و دینار و مشک.
اسدی.
، کنایه از کاغذ:
رفت به یک تاختن از حبشه تا به چین
داد به کافور خشک طبلۀزر مشک تر.
(از مجموعۀ مترادفات).
، کنایه از روز:
آهوی آتشین را چون بره در برافتد
کافور خشک گردد با مشک تر برابر
