جدول جو
جدول جو

معنی کافرنهاد - جستجوی لغت در جدول جو

کافرنهاد
کسی که سرشت کافران دارد
تصویری از کافرنهاد
تصویر کافرنهاد
فرهنگ فارسی عمید
کافرنهاد
(فِ / فَ نِ / نَ)
کافرکیش. کافرخوی:
چنان لرزد دل کافرنهادم بر حیات خود
که قطع رشتۀ جان قطع زنار است پنداری.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافورنهاد
تصویر کافورنهاد
دارای طبع و سرشت سرد، سفید مانند کافور
فرهنگ فارسی عمید
(نِ / نَ)
آنچه که در سفیدی مانند کافور باشد:
خط مشکینش بر آن عارض کافورنهاد
چون بدیدم جگرم خون شد و خون شد چو جگر.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ نِ)
کسی که از کفرو بیدینی نشانی دارد. کافرصفت. کافرخو:
زان غمزۀ کافرنشان ای شاه شروان الامان
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کافر نهاد
تصویر کافر نهاد
آنکه سرشتش با کفر آمیخته است: (چنان لرزد دل کافر نهادم بر حیات خود که قطع رشته جان قطع ز نار است پنداری) (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافور نهاد
تصویر کافور نهاد
آنچه که در سفیدی مانند کافور باشد: (خط مشکیش بر آن عارض کافور نهاد چون بدیدم جگرم خون و خون شد چو جگر)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافر نهادی
تصویر کافر نهادی
حالت و کیفیت کافر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار