محل سکونت کافران. (آنندراج از بهار عجم). کشوری که ساکنین آن کافر باشند. (ناظم الاطباء) : معتصم روزی برنشسته بود با غلامان و سپاه، مردی پیر پیش او ایستاده او را گفت ای پسر هارون از خدا بترس که ترکان عجمی را از کافرستان آوردی و بر مسلمانان مسلط کردی. (ترجمه تاریخ طبری). خانه ملک را بدست خویش ویران کردند و آن رفت از ایشان که در کافرستان نرفتی بر مسلمانان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69). آنچه با من در غم آن نامسلمان میرود باﷲ ار با مؤمن اندر کافرستان میرود. انوری. آنچ از رخ تو رود در اسلام هرگز نرود به کافرستان. عطار. روی در زیر زلف پنهان کرد اندر اسلام کافرستان کرد. عطار. شبگهی کردند اهل کاروان منزل اندر موضع کافرستان. مولوی. وان مؤذن عاشق آواز خود در میان کافرستان بانگ زد. مولوی. میکشاندشان موکل سوی شهر میبرد از کافرستان شان بقهر. مولوی
محل سکونت کافران. (آنندراج از بهار عجم). کشوری که ساکنین آن کافر باشند. (ناظم الاطباء) : معتصم روزی برنشسته بود با غلامان و سپاه، مردی پیر پیش او ایستاده او را گفت ای پسر هارون از خدا بترس که ترکان عجمی را از کافرستان آوردی و بر مسلمانان مسلط کردی. (ترجمه تاریخ طبری). خانه ملک را بدست خویش ویران کردند و آن رفت از ایشان که در کافرستان نرفتی بر مسلمانان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69). آنچه با من در غم آن نامسلمان میرود باﷲ ار با مؤمن اندر کافرستان میرود. انوری. آنچ از رخ تو رود در اسلام هرگز نرود به کافرستان. عطار. روی در زیر زلف پنهان کرد اندر اسلام کافرستان کرد. عطار. شبگهی کردند اهل کاروان منزل اندر موضع کافرستان. مولوی. وان مؤذن عاشق آواز خود در میان کافرستان بانگ زد. مولوی. میکشاندشان موکل سوی شهر میبرد از کافرستان شان بقهر. مولوی
مرکوز ذهن. مرکوز خاطر. خاطرنشین. صاحب فرهنگ آنندراج آرد: ’خیرالمدققین’ گوید: درروزمره ’نشان’ بمعنی ’نشانده شده’ مستعمل میشود چنانکه بگویی: ’فتنه نشان’. پس اگر گفته شود مثلاً این عبارت که: اگر چه بدیدۀ بصیرت این منظور شده ’خاطرنشان’ ارباب معنی شده است این جا بمعنی نشاننده مناسب نمی نماید بلکه بمعنی ’خاطرنشین’ مستعمل گردیده. اگر ’نشان’ بمعنی علامت و رقم اراده کرده شود بمعنی ’نشان خاطر’ و مرقوم و مرتسم ضمیر میتواند شد و چون خطره در ضمیر خطورکننده می باشد بر وی اطلاق خاطر می توان کرد. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی نشانندۀ خطره اراده کنند هم میشود چه هر گاه در دل آدمی بسبب استعلام امری تردد واقع شود چون کسی آن را از حقیقت آگاه سازد آن آگاهی دادنش نشانندۀ تردد و خطرۀ اضطراب قلب وی می گردد. و ’سراج المحققین’ می فرماید: بهتر آن است که در اینجا بمعنی ’نشانده شده در خاطر’ باشد چنانکه ’زرنشان’بمعنی زرنشانده شده در چیز دیگر و نظیر این لفظ ’پرور’ است که اسم فاعل است و بمعنی مفعول مستعمل میشود: چون ’نازپرور’ و ’خانه پرور’ و ’سایه پرور’. (آنندراج). صاحب غیاث اللغات آرد: در معنی این لفظ ’تأمل’ است و معنی این ’نشانندۀ خاطر’ باشد و این مناسب نمی نماید مگر بجایش خاطرنشین مستعمل شود. بدانکه اگر نشان بمعنی علامت و رقم اراده کنند معنی نشان خاطر بمعنی منقوش خاطر باشد یا آنکه آنچه در ضمیر خطور کند آن را خاطر گویند. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی ’نشاننده خاطرات و تفکرات’ گویند درست شود چه گاهی بسبب عدم دریافت چیزی تردد باشد چون از حقیقتش آگاه شود آن آگاهی نشانندۀ تردد و اضطراب می گردد. (غیاث اللغات) : محمودیان لختی خبر یافتند از حال این دو کدخدا... آغازیدن ایشان را نواختن و چیزی بخشیدن و برنشاندن و خاطر نشان کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219). بنازم چشم مستی را که هر ساعت به هشیاری کند خاطرنشانم معنی لفظ مروت را. ظهوری (از آنندراج). ز صبح صادق اگر پیرهن کنم در بر صداقتم بتو خاطرنشان نمی گردد. صائب (از آنندراج). تمیز عاشق و اهل هوس نمی داند بجان خویش که خاطرنشان ناز کنی. فیاض (از آنندراج). پایۀ اخلاص من خاطر نشان شاه باد همچنان کاخلاص شه خاطرنشان آفتاب. عرفی (از آنندراج). می کرد شرح تیزی پیکانت آصفی تیر تو کرداین همه خاطرنشان مرا. آصفی (از آنندراج)
مرکوز ذهن. مرکوز خاطر. خاطرنشین. صاحب فرهنگ آنندراج آرد: ’خیرالمدققین’ گوید: درروزمره ’نشان’ بمعنی ’نشانده شده’ مستعمل میشود چنانکه بگویی: ’فتنه نشان’. پس اگر گفته شود مثلاً این عبارت که: اگر چه بدیدۀ بصیرت این منظور شده ’خاطرنشان’ ارباب معنی شده است این جا بمعنی نشاننده مناسب نمی نماید بلکه بمعنی ’خاطرنشین’ مستعمل گردیده. اگر ’نشان’ بمعنی علامت و رقم اراده کرده شود بمعنی ’نشان خاطر’ و مرقوم و مرتسم ضمیر میتواند شد و چون خطره در ضمیر خطورکننده می باشد بر وی اطلاق خاطر می توان کرد. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی نشانندۀ خطره اراده کنند هم میشود چه هر گاه در دل آدمی بسبب استعلام امری تردد واقع شود چون کسی آن را از حقیقت آگاه سازد آن آگاهی دادنش نشانندۀ تردد و خطرۀ اضطراب قلب وی می گردد. و ’سراج المحققین’ می فرماید: بهتر آن است که در اینجا بمعنی ’نشانده شده در خاطر’ باشد چنانکه ’زرنشان’بمعنی زرنشانده شده در چیز دیگر و نظیر این لفظ ’پرور’ است که اسم فاعل است و بمعنی مفعول مستعمل میشود: چون ’نازپرور’ و ’خانه پرور’ و ’سایه پرور’. (آنندراج). صاحب غیاث اللغات آرد: در معنی این لفظ ’تأمل’ است و معنی این ’نشانندۀ خاطر’ باشد و این مناسب نمی نماید مگر بجایش خاطرنشین مستعمل شود. بدانکه اگر نشان بمعنی علامت و رقم اراده کنند معنی نشان خاطر بمعنی منقوش خاطر باشد یا آنکه آنچه در ضمیر خطور کند آن را خاطر گویند. اگر ’خاطرنشان’ بمعنی ’نشاننده خاطرات و تفکرات’ گویند درست شود چه گاهی بسبب عدم دریافت چیزی تردد باشد چون از حقیقتش آگاه شود آن آگاهی نشانندۀ تردد و اضطراب می گردد. (غیاث اللغات) : محمودیان لختی خبر یافتند از حال این دو کدخدا... آغازیدن ایشان را نواختن و چیزی بخشیدن و برنشاندن و خاطر نشان کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219). بنازم چشم مستی را که هر ساعت به هشیاری کند خاطرنشانم معنی لفظ مروت را. ظهوری (از آنندراج). ز صبح صادق اگر پیرهن کنم در بر صداقتم بتو خاطرنشان نمی گردد. صائب (از آنندراج). تمیز عاشق و اهل هوس نمی داند بجان خویش که خاطرنشان ناز کنی. فیاض (از آنندراج). پایۀ اخلاص من خاطر نشان شاه باد همچنان کاخلاص شه خاطرنشان آفتاب. عرفی (از آنندراج). می کرد شرح تیزی پیکانت آصفی تیر تو کرداین همه خاطرنشان مرا. آصفی (از آنندراج)
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 2هزارگزی شمال فلاورجان و 2هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان واقع شده است. جلگه ای و آب و هوایش معتدل است. 527 تن سکنه دارد، آبش از زاینده رود و قنات تامین میشودمحصولاتش عبارتند از غلات، برنج، پنبه، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. دارای راه های فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 2هزارگزی شمال فلاورجان و 2هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان واقع شده است. جلگه ای و آب و هوایش معتدل است. 527 تن سکنه دارد، آبش از زاینده رود و قنات تامین میشودمحصولاتش عبارتند از غلات، برنج، پنبه، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. دارای راه های فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)