یکی از شعرای فارس و از اهالی بدخشان بود و به سال 1033 هجری قمری به هندوستان هجرت کرد. ازوست: ز بس که ناز ترا با نیاز من جنگ است میان ما و تو، صحبت، چو شیشه با سنگ است. (از قاموس الاعلام ترکی)
یکی از شعرای فارس و از اهالی بدخشان بود و به سال 1033 هجری قمری به هندوستان هجرت کرد. ازوست: ز بس که ناز ترا با نیاز من جنگ است میان ما و تو، صحبت، چو شیشه با سنگ است. (از قاموس الاعلام ترکی)
تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان، از مردم کاشان ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده کنایه از پلاک، شماره کاشی معرق: نوعی کاشی که از تکه های ریز ریز به اشکال گوناگون و نقش های مختلف می سازند و در کنار هم قرار می دهند، کاشی موزاییک
تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان، از مردم کاشان ویژگی هر نوع ظرف پخته شده و لعاب دار، آجر یا خشت لعاب دار و پخته شده کنایه از پلاک، شماره کاشی معرق: نوعی کاشی که از تکه های ریز ریز به اشکال گوناگون و نقش های مختلف می سازند و در کنار هم قرار می دهند، کاشی موزاییک
ای کاش. چه خوب بود که. کاج. لیت. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). کلمه تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است. (برهان). کلمه تمنا در اصل کاش که بود، هاء مختفی که در آخر کاف بیانی بود بسبب کسر کاف بیاء تحتانی بدل کرده کاشکی مینویسند. (جواهر الحروف) (غیاث) : کاشکی سیدی من آن بتمی تا چو تب خاله گرد آن لبمی. خفاف. مرا کاشکی این خرد نیستی گر آگاهی روز بد نیستی. فردوسی. که ای کاشکی ایزد دادگر ندادی مرا این خرد وین هنر. فردوسی. کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی که ره غزنین خرّم شد و غزنین خرّم. فرخی. پس از وفات تو از کاشکی چه خیزدمان چو در حیات تو سودی نبودمان ز مگر. مسعودسعد. کاشکی امروز سه قدح دیگر از آن [از شراب بیافتمی. (نوروزنامه). و کاشکی بر دل بیرحم تو اعتمادی دارمی. (سندبادنامه ص 75). کاشکی هرگز ترا ندیدمی و از تو کلیچه نخریدمی. (سندبادنامه ص 209). چند بازی بر بساط آرزو نرد امید چند کاری در زمین کاشکی تخم اگر. معزی. کاشکی چاره ای در آن بودی که زما چشم بدنهان بودی. نظامی. مرا خود کاشکی مادر نزادی وگر زادی بخورد سگ ندادی. نظامی. مرا کاشکی بودی آن دسترس که نگذارمی حاجت کس بکس. نظامی. باز میجویددلم ناکشته تخم کاشکی یک تخم هرگز کشته ای. عطار. کاشکی گرد رخت سرمۀ چشمم بودی که ندانم که دمی گرد وصالت بینم. عطار کاشکی صد چشم ازین بیخواب تر بودی مرا تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو. سعدی (خواتیم). ای کاشکی میان منستی و دلبرم پیوندی این چنین که میان من و غم است. سعدی (طیبات). کاشکی خاک بودمی در راه تا مگر سایه بر من افکندی. سعدی (طیبات). آن کاو (کو) ترا به سنگدلی کرد رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی. حافظ. ز تو هر لحظه ام از نو غمی زاد مرا ای کاشکی مادر نمیزاد. جامی
ای کاش. چه خوب بود که. کاج. لیت. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). کلمه تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است. (برهان). کلمه تمنا در اصل کاش که بود، هاء مختفی که در آخر کاف بیانی بود بسبب کسر کاف بیاء تحتانی بدل کرده کاشکی مینویسند. (جواهر الحروف) (غیاث) : کاشکی سیدی من آن بتمی تا چو تب خاله گرد آن لبمی. خفاف. مرا کاشکی این خرد نیستی گر آگاهی روز بد نیستی. فردوسی. که ای کاشکی ایزد دادگر ندادی مرا این خرد وین هنر. فردوسی. کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی که ره غزنین خرّم شد و غزنین خرّم. فرخی. پس از وفات تو از کاشکی چه خیزدمان چو در حیات تو سودی نبودمان ز مگر. مسعودسعد. کاشکی امروز سه قدح دیگر از آن [از شراب بیافتمی. (نوروزنامه). و کاشکی بر دل بیرحم تو اعتمادی دارمی. (سندبادنامه ص 75). کاشکی هرگز ترا ندیدمی و از تو کلیچه نخریدمی. (سندبادنامه ص 209). چند بازی بر بساط آرزو نرد امید چند کاری در زمین کاشکی تخم اگر. معزی. کاشکی چاره ای در آن بودی که زما چشم بدنهان بودی. نظامی. مرا خود کاشکی مادر نزادی وگر زادی بخورد سگ ندادی. نظامی. مرا کاشکی بودی آن دسترس که نگذارمی حاجت کس بکس. نظامی. باز میجویددلم ناکشته تخم کاشکی یک تخم هرگز کشته ای. عطار. کاشکی گرد رخت سرمۀ چشمم بودی که ندانم که دمی گرد وصالت بینم. عطار کاشکی صد چشم ازین بیخواب تر بودی مرا تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو. سعدی (خواتیم). ای کاشکی میان منستی و دلبرم پیوندی این چنین که میان من و غم است. سعدی (طیبات). کاشکی خاک بودمی در راه تا مگر سایه بر من افکندی. سعدی (طیبات). آن کاو (کو) ترا به سنگدلی کرد رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی. حافظ. ز تو هر لحظه ام از نو غمی زاد مرا ای کاشکی مادر نمیزاد. جامی
گیاهی است علفی و پایا از از تیره مرکباء که در حقیقت سر دسته این تیره است. ارتفاعش بین 50 سانتیمتر تا 1 متر است و آن بر اثر کشت های متوالی تا 2 متر نیز میرسد. ریشه این گیاه دراز 5، 0 الی 1 متر و بقطر یک انگشت و رنگش قهو ه یی است. گیاه مزبور قابل انعطاف است. ساقه اش خشن و برگهایش پوشیده از کرک میباشد. برگهای قاعده این گیاه دارای بریدگیهای مشخص ولی برگهای فوقانیش معمولا کوچک و نوک تیز و تقریبا ساقه آغوش است. گلهایش که در فاصله ماههای تیر و مرداد ظاهر میشوند برنگ آبی زیبا و گاهی گلی یا سفید رنگ و طبق گل مسطح است. جام گل منحصرا مرکب از گلهای زبانه یی است. این گیاه در اراضی بایر و کنار جاده ها و چمنزار ها میروید و کشت آن نیز مواظبت و دقت لازم ندارد. قسمت مورد استفاده گیاه مذکور برگ تازه و ریشه خشک شده آن است. ریشه کاسنی شامل مواد لعابی و اینولین و قندهای مختلف دیگر از قبیل گلوکز و سوولز و ساکارز است و بمقدار جزوی تانن نیز دارد. بعلاوه دارای یک آلکالوئید بنام شیکورین و مقداری نیترات پتاسیم است. کاسنی در تداوی بعنوان مقوی عمومی و مقوی معده و تصفیه کننده خون و مدروملین و تب بر استعمال میشود. برگهای این گیاه بسیار تلخ است و بعنوان تقویت دهنده دستگاه هضم در بیمارانی که از تبهای نوبه یی برخاسته اند توصیه میشود. درایران معمولا برگهای کاسنی را میجوشانند و پس از تقطیر آنرا بنام عرق کاسنی مورد استفاده قرار میدهند و بعلاوه ریشه و برگها و ساقه های خشک شده و نرم شده آنرا با قهوه مخلوط و مصرف میکنند. این گیاه در اکثر نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران بفراوانی میروید و بطور مختلف مصرف میشود هندبا انطوبیا شکوریه سرس کاسنی تلخ سیکوریا هندبه کسناج کونه یک چیپوتیپایی شکوریا امیرون آجی مارول سریس شریش سکوثا کاسنی دشتی ارحل کاسنی بیابانی کاسنی وحشی. یا تیره کاسنی. منظور تیره مرکبان است که کاسنی سر دسته آنهااست. یا چکیده کاسنی. مایع کم و بیش لزج و غلیظی که از جوشاندن ریشه و برگهای کاسنی قبل از صاف کردن حاصل میشود و در طب بعنوان معالج تبهای نوبه یی مصرف میگردد. یا عرق کاسنی. عرقی که از تقطیر جوشانده ریشه و برگهای کاسنی گیرند و مصرف طبی دارد کاشنی عرق. یا کاسنی صحرای. از تیره مرکبا جزو دسته کاسنی ها که در اروپا و آسیا (درایران: اطراف یزد) میروید و جوشانده اش در تداوی دردهای مزمن مفاصل استعمال میشود پروتیزک خندریلی یعضیض مروریه هندباء بری آق هندبا یعضید جعضیض علث. یا کاسنی فرنگی. گونه ای کاسنی که آنرا میکارند و چون مانند کاسنی معمولی برگهایش تلخ نیست برگهای آنرا در سالاد ریخته میخورند کاسنی سالادی کاسنیه تیفاف فیخوریون هندبی کاسنی بستانی هندبه بستانی کاسنی شیرین. یا کاسنی وحشی
گیاهی است علفی و پایا از از تیره مرکباء که در حقیقت سر دسته این تیره است. ارتفاعش بین 50 سانتیمتر تا 1 متر است و آن بر اثر کشت های متوالی تا 2 متر نیز میرسد. ریشه این گیاه دراز 5، 0 الی 1 متر و بقطر یک انگشت و رنگش قهو ه یی است. گیاه مزبور قابل انعطاف است. ساقه اش خشن و برگهایش پوشیده از کرک میباشد. برگهای قاعده این گیاه دارای بریدگیهای مشخص ولی برگهای فوقانیش معمولا کوچک و نوک تیز و تقریبا ساقه آغوش است. گلهایش که در فاصله ماههای تیر و مرداد ظاهر میشوند برنگ آبی زیبا و گاهی گلی یا سفید رنگ و طبق گل مسطح است. جام گل منحصرا مرکب از گلهای زبانه یی است. این گیاه در اراضی بایر و کنار جاده ها و چمنزار ها میروید و کشت آن نیز مواظبت و دقت لازم ندارد. قسمت مورد استفاده گیاه مذکور برگ تازه و ریشه خشک شده آن است. ریشه کاسنی شامل مواد لعابی و اینولین و قندهای مختلف دیگر از قبیل گلوکز و سوولز و ساکارز است و بمقدار جزوی تانن نیز دارد. بعلاوه دارای یک آلکالوئید بنام شیکورین و مقداری نیترات پتاسیم است. کاسنی در تداوی بعنوان مقوی عمومی و مقوی معده و تصفیه کننده خون و مدروملین و تب بر استعمال میشود. برگهای این گیاه بسیار تلخ است و بعنوان تقویت دهنده دستگاه هضم در بیمارانی که از تبهای نوبه یی برخاسته اند توصیه میشود. درایران معمولا برگهای کاسنی را میجوشانند و پس از تقطیر آنرا بنام عرق کاسنی مورد استفاده قرار میدهند و بعلاوه ریشه و برگها و ساقه های خشک شده و نرم شده آنرا با قهوه مخلوط و مصرف میکنند. این گیاه در اکثر نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران بفراوانی میروید و بطور مختلف مصرف میشود هندبا انطوبیا شکوریه سرس کاسنی تلخ سیکوریا هندبه کسناج کونه یک چیپوتیپایی شکوریا امیرون آجی مارول سریس شریش سکوثا کاسنی دشتی ارحل کاسنی بیابانی کاسنی وحشی. یا تیره کاسنی. منظور تیره مرکبان است که کاسنی سر دسته آنهااست. یا چکیده کاسنی. مایع کم و بیش لزج و غلیظی که از جوشاندن ریشه و برگهای کاسنی قبل از صاف کردن حاصل میشود و در طب بعنوان معالج تبهای نوبه یی مصرف میگردد. یا عرق کاسنی. عرقی که از تقطیر جوشانده ریشه و برگهای کاسنی گیرند و مصرف طبی دارد کاشنی عرق. یا کاسنی صحرای. از تیره مرکبا جزو دسته کاسنی ها که در اروپا و آسیا (درایران: اطراف یزد) میروید و جوشانده اش در تداوی دردهای مزمن مفاصل استعمال میشود پروتیزک خندریلی یعضیض مروریه هندباء بری آق هندبا یعضید جعضیض علث. یا کاسنی فرنگی. گونه ای کاسنی که آنرا میکارند و چون مانند کاسنی معمولی برگهایش تلخ نیست برگهای آنرا در سالاد ریخته میخورند کاسنی سالادی کاسنیه تیفاف فیخوریون هندبی کاسنی بستانی هندبه بستانی کاسنی شیرین. یا کاسنی وحشی