جدول جو
جدول جو

معنی کاسکبینج - جستجوی لغت در جدول جو

کاسکبینج
(نَ)
معجون فارسی است و صاحب اسرارالطب گفته که معنی آن کثیرالمنافع است و آن معجونی است نافع برای امراض کثیره و صفت آن در قرابادین ذکر یافت. (فهرست مخزن الادویه). مؤلف بحرالجواهر آرد: معناه کثیرالمنافع و هو معجون لاکثر الامراض. - انتهی. معنی آن بسیارسود و نام معجونی است که در بیشتر بیماریها بکار دارند. در تحفۀ حکیم مؤمن در بیان ساختن ادویۀ مرکبه آمده: کاسکبینج، و این معجون فارسی است نافع است جهت امراض بسیار خصوصاً اطفال و صبیان که ایشان را عارض شود، صرع و لقوه و فالج و تشنج و جهت حفظ جنین در شکم و اصلاح زخم و درد رحم را بسیار مفید است. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاسکینه
تصویر کاسکینه
سبزقبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز، سبزک، سبزه قبا، سبزگرا، کاسانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
مرغی باشد سبزرنگ به سرخی مایل و آن را سبزک نیز گویند. تاجی بر سر دارد مانند هدهد و به عربی شقراق خوانند. (برهان). شقراق. (زمخشری). مرغی است به پرخواری و شهوت مانند کاسانه. گویند که آن مرغ مانند هدهد تاج دارد و سبزرنگ است به سرخی آمیخته و سبزک نیز گویند و به عربی شقراق خوانند و یحتمل که هردو نام یک مرغ باشد. (غیاث). نام مرغی است کوچکتر از کبوتر سبزرنگ خوش منظر و دو جناح آن سیاهی و مخطط بسرخی و سبزی و سیاهی نیز میباشد و بیشتر بر سر کوههاآشیانه میسازد و لکن بچه در آبادی می آورد و دزد بچۀ مرغان دیگر است. و غالباً گنجشک صید میکند بشیرازی کاسه شکنک و بمازندرانی کراکر و باصفهانی سبزقبا و به عربی شقراق و اخیل خوانند و آن را مشئوم دانند. (آنندراج). اخطب. (مهذب الاسماء). خطباء. (مهذب الاسماء). مرغ سیاه. (زمخشری). اخیل. (دستورالاخوان). اخطب سبز رنگ است و اخیل که بعضی آن را باز کاسکینه ترجمه میکنند غلط است چه اخیل سیاه رنگ است و فارسی آن کرانه است. و رجوع به کاسانه و برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
صمغ نباتی است مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و اورام سلبه و مدر حیض و مسهل بلغم غلیظ و این معرب سکبینه است. (منتهی الارب) (از آنندراج). به پارسی سغبین است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (از بحر الجواهر) : از آن جمله که موجود نباشد الا به اصفهان سکبینج و جاوشیر و ترنجبین. (ترجمه محاسن اصفهان ص 40)
لغت نامه دهخدا
بعضی آنرا (سبزک) دانسته اند، برخی آنرا مرادف شقراق عربی نوشته اند: (چند پویی بگرد عالم چند ک چند کوبی طریق پویایی ک) (ز انکه از بهر قوت شهوت همچو کاسانه می نیاسایی)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته پرزیکه از گیاهان دارویی صمغی که از گیاه سکبینه استخراج شود و در طب از آن به عنوان مقوی و قاعده آور و ضد تشنج استفاده میگردد. این صمغ دارای بوی نسبتا مطبوع است ولی مزه تلخ دارد و دارای خواص صمغ باریجه است، علف سکبینه گیاهی است پایا از تیره چتریان و دارای ساقه های ضخیم است ارتفاعش بین 1 تا 2 متر میرسد برگهایش سبز و پوشیده از کرکهای ریز است. گلهایش زرد و میوه اش به درازای 10 تا 12 میلیمتر و به قطر 2 میلیمتر است. دانه این گیاه را نیز در تداوی به کار برند و به نام حب السکبینج می نامند. گیاه مذبور در نواحی البرز و شمال ایران به فراوانی میروید سکوینه صغبین سکبنی سکبیج سکبینج
فرهنگ لغت هوشیار