جدول جو
جدول جو

معنی کاروانسالاری - جستجوی لغت در جدول جو

کاروانسالاری
(کارْ / رِ)
قافله باشی بودن. کاروان داشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروان سالار
تصویر کاروان سالار
رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار
فرهنگ فارسی عمید
(کارْ / رِ)
قافله باشی. قافله سالار:
ضمیرش کاروانسالار غیب است
توانا را ز دانائی چه عیب است.
نظامی.
تیز در ریش کاروانسالار
گر بدان ره رود که خر خواهد.
سعدی (از هزلیات)
لغت نامه دهخدا
(کارْ /رِ سَ)
عمل کاروانسرادار. سرایداری
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار وانسالاری
تصویر کار وانسالاری
کار وانسالار بودن قافله سالاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار وانسالار
تصویر کار وانسالار
رئیس کاروان قافله سالار: (ضمیرش کار وانسالار غیب است توانا را ز دانایی چه عیب است ک) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان سالار
تصویر کاروان سالار
رئیس و بزرگتر کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروانسالار
تصویر کاروانسالار
رییس کاروان، قافله سالار
فرهنگ فارسی معین
جلودار، ساربان، ساروان، قافله سالار، کاروان کش، نقیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد