جدول جو
جدول جو

معنی کاحبه - جستجوی لغت در جدول جو

کاحبه
(حِ بَ)
کثیره. (منتهی الارب). دراهم کاحبه، درهمهای بسیار و کذلک غیرها من الاشیاء. (ناظم الاطباء) ، آتش بلندشعله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحبه
تصویر صاحبه
صاحب، مالک، ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احبه
تصویر احبه
حبیب ها، یار ها، دوست ها، معشوق ها، محبوب ها، جمع واژۀ حبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاذبه
تصویر کاذبه
کاذب، دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
(سِ بَ)
مرغ و دد شکاری، هر یک از اندام بدن، هر یک از دست و پا. ج، کواسب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ تُ)
موضعی است ببلاد تمیم یا آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ حِبْ بَ)
جمع واژۀ حبیب. دوستان
لغت نامه دهخدا
(زَ ءَ)
به شمشیر زدن. (آنندراج) (منتهی الارب). کلحبه بالسیف کلحبه، به شمشیر زد او را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ حَ بَ)
آواز آتش و زبانۀ آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پنهان رفتن ترسناک. یقال کسحب الخائف، اذا مشی مخفیاً نفسه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رفتن ترسناک پنهان. یقال فلان یمشی الکسحبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ صَ)
مؤنث کاحص. ج، کواحص. (ناظم الاطباء). رجوع به کاحص شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ بَ)
پیش شانه جای اسب. ج، اکثاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
باران شدید. (از شروح نصاب به نقل از غیاث) (آنندراج). ظاهراً مصحف ساحیه است
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
واحد کحب بمعنی غورۀ انگور. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کحب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساحبه
تصویر ساحبه
باران سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاعبه
تصویر کاعبه
نار پستان ستادک پستان ستاده پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربه
تصویر کاربه
کار خوب و عبادت ناواجب را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث کاذب: دروغگو: زن، دروغین کلوخکوب مونث کاذب زن دروغگو. یا شهوت کاذبه. شهوت دروغین مقابل شهوت صادقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحبه
تصویر صاحبه
مونث صاحب: دارنده زن مرد همسر مرد مونث صاحب، جمع صاحبات صواحب
فرهنگ لغت هوشیار