جدول جو
جدول جو

معنی کاتوس - جستجوی لغت در جدول جو

کاتوس
حاکم نشین ’لو’، بخش ’کااور’ در ساح-ل شعب-ۀ ش-ط ل-و، سکن-ه 778 تن، دارای راه آهن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کایوس
تصویر کایوس
(پسرانه)
کیوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاووس
تصویر کاووس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاموس
تصویر کاموس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاکتوس
تصویر کاکتوس
گیاهی بوته ای یا درختی، بومی آمریکا، با ساقه و برگ های ضخیم، آب دار و پر از تیغ که گل های رنگین دارد، هر یک از گیاهان خاردار زینتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
ابله، نادان، برای مثال ملول مردم کالوس بی محل باشد / مکن نگارا، این خوی و طبع را بگذار (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و شخص خیال می کند که چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد، خفتک، خفتو، بختک، برخفج، خفج، خفجا، خفرنج، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنگ، فرهانج، کرنجو، سکاچه، خورخجیون، خواب بد و وحشت آور
فرهنگ فارسی عمید
مردم خربط، (فرهنگ اسدی)، نادان و ابله و بی عقل و احمق باشد، (برهان) (از آنندراج)، کودن، بی خرد:
ملول مردم، کالوس بی محل باشد
مکن نگارا! این خوی و طبع را بگذار،
ابوالمؤید بلخی (فرهنگ اسدی ص 194)،
بزرگی ار طلبد خصم شاه داند عقل
که سروری و بزرگی نیاید از کالوس،
شمس فخری،
اما گمان من این است که کالوس در بیت ابوالمؤید مرادف ملول و بی نشاط و خوارکار باشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
در لغت فرس اسدی چ هرن آمده: کانور (با نون) شیفته سار باشد، خفاف گوید:
چه چیز است آنکه با زرّ است و با زور
همی سازد بکار سازش گور
بگور اندر شود ناگه پیاده
برون آید سوار از گور کانور،
(لغت فرس چ هرن ص 36)،
و ظاهراً ’کانور’ مصحف کاتور و لغتی است در کاتوره، شعوری این کلمه را ’کاتوار’ بضم تاء مثناه ضبط کرده و شاهدی از شمس فخری آورده که شاهد ’کاتوره’ است بدین صورت:
دوستش عاقل است و پابرجا
دشمنش ابله است و کاتوره،
(شعوری ج 2 ص 236)،
رجوع به کاتوره شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کاتد. فرهنگستان ایران بجای این کلمه لغت ’فرود’ را برگزیده است. (واژه های نو. فرهنگستان ایران 1319)
لغت نامه دهخدا
امپراطور روم که امپراطوری او پس از قتل ’پروبوس’ توسط سربازان اعلام گردید وی جهانداری فعال و مجرب بودو از سال 282 تا 283 میلادی حکومت کرد، کریستن سن نویسد:در زمان سلطنت وهرام دوم (293 - 276 میلادی) پسر وهرام اول مجدداً جنگ ایران و روم درگرفت، کاروس قیصر روم تا تیسفون پیش آمد اما در اثر مرگ ناگهانی او رومیان عقب نشستند و در سال 283 معاهده منعقد شد که بموجب آن ارمنستان و بین النهرین بتصرف رومیان درآمد، واگذاری این دو ایالت از طرف شاهنشاه در وقتی که دشمن ضعیف شده بود بی علت نبود زیرا که در این وقت خبر طغیان خطرناکی را در مشرق کشور شنید و مجبور به مصالحه با رومیان گردید، (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 252)
لغت نامه دهخدا
ازقانونگزاران بزرگ روم بود که در زمان آدریانوس در آسیای صغیر تولد یافت و مجموع قوانین وی از آثار گرانبهای روم قدیم است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)، و نیز رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 2386 شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای است از گیاهان که اصل آنها امریکائی است، با تیره های دیگر اختلاف کلی دارند زیرا که ساقه های آنها بسیار ضخیم شده و غالباً از حالت استوانه ای خارج گشته و برگهای آنها بصورت خارهای کوچکی در نقاط مختلف ساقه درآمده است و آن گلهای گوناگون دارد، این گیاهان را در ایران بر حسب شکل ساقه بنام های گل مار و گل خنجری و گل تافتونی مینامند، (گیاه شناسی گل گلاب ص 229)، زبان مادرشوهر،
، انجیر هندی، صبار، انجیر فرنگی، شجرالصبار، (فرهنگ نفیسی) (گیاه شناسی گل گلاب ص 230)
لغت نامه دهخدا
راهزن افسانه ای معروف که در کوه اون تن واقع در نزدیکی تیبر به ایتالیا مأوی داشت
لغت نامه دهخدا
کایوس والریوس، شاعر لاتن، متولد در ’ورنون’ حدود سال 84 قبل از میلاد و متوفی پس ازسال 47 قبل از میلاد مجموعۀ اشعار او بنام ’لپیتالم دوتتیس ا دو پله’ و قطعات غنائی بسیارش که همه حاکی از ظرافت و تبحر و آزاداندیشی بسیار است، از عشق شدید به معشوقه اش که ’لسبی’ نامیده میشد مایه گرفته است
لغت نامه دهخدا
کامود، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کامود شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از روستاهای اصفهان و شیخ زین الدین عبدالسلام کاموسی از آنجا بوده است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت، (برهان) (فرهنگ نظام)، از بهادران توران، (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران)، نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود، (ولف)، فردوسی در شاهنامه چنین آرد:
کنون رزم کاموس پیش آورم
ز دفتر بگفتار خویش آورم
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو
ز هامون برآمد خروش چگاو
ز درگاه کاموس برخاست غو
که او بود مردافکن و پیش رو
بر کوه لشکر بیاراستند
درفش خجسته به پیراستند
چو با میسره راست شد میمنه
همان ساقه و قلب و جای بنه
برآمد خروشیدن کرنای
سپه چون سپهر اندرآمد ز جای
چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ
بهامون نبودش زمانی درنگ
سپه را بکردار دریای آب
که از که فرود آید اندر شتاب
چو نزدیکتر شد بکاموس گفت
که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟
بکاموس بر، تیرباران گرفت
کمان را چو ابر بهاران گرفت
چو کاموس دست و گشادش بدید
بزیر سپر کرد سر ناپدید
لغت نامه دهخدا
رزم کاموس جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند، رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مرکب از:چهارده + میم ماقبل مضموم، پسوند عدد ترتیبی، و مراد از آن بیان مرتبۀ عدد است. رجوع به چاردهم شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از کلمه لاتینی انکبوس، استنبه، باروک، بخت، بختک، برخفج، برخفج، بینی گلی، (فرهنگ نظام)، جاثوم، جثام، (منتهی الارب)، خانق، (بحر الجواهر)، خرخجیون، خرنجک، خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش این کلمه باشد)، خفتک، خفتو، خفتوک، خفج، خفجا، خفرنج، خورخجیون، (برهان)، دئثان، (منتهی الارب)، درفنجک، دیونسبرک، (مهذب الاسماء) (دهار)، سکاچه، ضاغوط، ضاغوطه، طیاف، فرنجک، فرانج، (برهان)، کرنجو، (فرهنگ اسدی) (برهان)، گوشاسب، نئدل (از ابن بری در تاج العروس)، نیدل، نیدلان، یرخفج، (مصحف برخفج)، علتی است که مردم اندر خواب پندارد که شخصی گران بر سینۀ او افتاده و او را میفشارد و نفس او تنگ شود و خواهد که بجنبد و آواز دهد، نه آواز تواندداد و نه تواند جنبید و بیم باشد که خفه شود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، آنچه به شب مردم خفته را فراگیرد و او در آن حالت نتواند جنبش کرد و آن مقدمۀ صرع است، (منتهی الارب در: ک ب س)، الکابوس، مایقع علی الانسان باللیل لایقدر معه ان یتحرک و هو مقدمه للصرع، و قال بعضهم لااحسبه عربیاً، ج، کوابیس، (اقرب الموارد)، حالتی است که مرد خفته را فرومیگیرد و آن چنان باشد که آدمی شکل مهیب یا هنگامه آفتی در خواب دیده میترسد بنهجی که بدن همه گران معلوم میشود و خروش کردن به آواز درست هم نمی تواند، و اکثر بودن این حالت را، اطباءمقدمۀ صرع نوشته اند و این را ضاغوطه و نیدلان نیز نامند و به فارسی سکاچه گویند، از منتخب و لطایف و شروح نصاب (غیاث)، دیوی که مردم را در خواب فروگیرد، به اعتقاد عوام جنی است که بر روی آدم می افتد، (فرهنگ نظام)، شبح:
گه چو کابوسی نماید ماه را
گه نماید روضه قعر چاه را،
مولوی،
، نوعی از آرامش، (از منتهی الارب)،
احمق و ابله باشد، (اوبهی)، ابله و نادان نیز نوشته اند، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مؤلف حدود العالم در ’سخن اندر ناحیت خراسان’ نویسد: شهرکی است، آب ایشان از چاه است و از باران، و از او اسبان نیک خیزد’، (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 57)
لغت نامه دهخدا
مصحف یا یونانی شدۀ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش) شده است، (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389)، قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده وامروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’نویسند، جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت ’تالش’ از مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیهها تألیف وی دفتر یکم)
لغت نامه دهخدا
کبوجیه در قرون بعد کبوج، کبوز، کبوس و کابوس (قابوس) شده، (ایران باستان ج 1 ص 479)، و رجوع به قابوس و کبوجیه شود
لغت نامه دهخدا
ارماند گاستن مستشارحقوقی فرانسه و عضو مجلس کنوانسیون، (1740 - 1804)
لغت نامه دهخدا
کاکتوس بنگرید به کاکتوس یا ککتوس شوکی. گونه ای کاکتوس ک بان کاکتوس کمبوزه یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، بی نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی خار دار خار مار تافتونی گل مار خارستون خنجری گیشدر تیغبرگ تیغی از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام خود میباشد و جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان محسوب میشود. اصل این گیاه از آمریکا است و با تیره های دیگر دو لپه ییها تفاوت کلی دارد زیرا ساقه انواع این گیاه بسیار ضخیم است و از حالت استوانه یی خارج شده است و برگها نیز شکل اصلی خود را از دست داده و بصورت خار های کوچکی در نقاط مختلف در آمده است. کاکتوس گلهای گوناگون دارد و دارای اقسام بسیار است که بر حسب شکل ساقه در ایران آنها را بنامهای گل مار و گل خنجری و گل تافتونی مینامند. اقسام مختلف این گیاه بعنوان گیاه تجملی در گلخانه و باغ و اطاق نگهداری میشود و برخی انواع کاکتوس درختهای بلند بارتفاع 15 تا 20 متر تشکیل میدهند و برخی اقسام آن جهت علوفه حیوانات در آمریکای جنوبی و الجزایر و تونس کشت میشود (معمو نوع بی خار آنرا بمنظور علوفه کشت میدهند) و نوعی از کاکتوس که بنام کاکتوس نو پال موسوم است غذای قرمز دانه است و در نقاطی که قرمز دانه تشکیل میشود کشت میگردد ککتوس صبیر انجیر فرنگی تین شوکی انجیر خار دار انجیر هندی انجیر مصری انجیر فرعونی صبار انجیر بربری انجیر یمنی انجیر اسپانیولی انجیر عربی انجیر مغربی رقع انجیر غربی. توضیح این گیاه دارای الکالوئیدی بنام کاکتین است که مقوی قلب میباشد و در مورد آنژین سینه از آن استفاده میکنند. یا کاکتوس کمبوزه یی. یکی از گونه های کاکتوس است که ساقه اش بشکل هندانه کروی میشود و یکی از گلهای زینتی است انجیر فرنگی خار دار. یا کاکتوس نپال. یکی از گونه های کاکتوس است که بمنظور تغذیه قرمز دانه کشت میشود قرمز انجیر آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
حالت اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد، خواب بد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نامیخ فرود قطب منفی یک پیل الکتریکی الکترد متصل بقطب منفی یک پیل فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتور
تصویر کاتور
کاتوره: (چه چیز است آنکه باز راست و بازور همی سازد بکار سازش گور) (بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کاتور)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی بومی آمریکا دارای ساقه های کلفت پرآب و برگ های به خار تبدیل شده (در بیشتر انواع) دارای گل های درشت و زیبا و میوه های رنگین شبیه انجیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
بختک
فرهنگ واژه فارسی سره