جدول جو
جدول جو

معنی کاتربرا - جستجوی لغت در جدول جو

کاتربرا
قریه ای از بلژیک (برابان)، در آنجا جنگ مارشال ’نی’ با انگلیسیان در 16 ژوئن 1815 شب پیش مصاف واترلو صورت گرفت، آلبرماله نویسد: ’ ... خطا از جانب مارشال نی بود توضیح آنکه امپراطور ناپلئون به او دستور داده بود که در ساعت اول جنگ محل تقاطع طرق ’کاتربرا’ را بگیرد که ولینگتون نتواند بمدد بلوخر بیاید، سپس قسمتی از قوای خود را به ریاست دروه درلون روانه کند که از پشت سر بپروسیها حمله آورد، اما ’نی’ دیر حرکت کرد و وقتی رسید که انگلیسیان محل کاتربرا راگرفته بودند، آنگاه برای راندن آنها از محل مزبور دروه درلون را ببازپس خواند، مشارالیه در حین دخول به میدان جنگ لینیی فرمان مارشال نی را دریافت و مجبورشد پس رفته و تمام روز را بطی طریق و زد و خورد بیهوده صرف کرده و وقتی به کاتربرا رسید که شب شده و قهراً آتش جنگ خاموش گشته بود، این حرکت نامناسب کار ناپلئون را خراب کرد و حملۀ قطعی را که میخواست ببردبتأخیر انداخت، ’ (تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه تألیف آلبرماله ترجمه رشید یاسمی ص 682)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاترینا
تصویر کاترینا
(دخترانه)
پاک، بی آلایش
فرهنگ نامهای ایرانی
(بُ)
عمل کاربر. فیصله دادن امر. کار بپایان رساندن
لغت نامه دهخدا
(رُ مِ)
اتین مستشرق فرانسوی، متولد در پاریس (1782- 1857). وی شاگرد ’دی ساسی’ و عهده دار قسمت مخطوطات شرقی کتاب خانه پاریس بوده است. از کارهای معروف او نشر مقدمۀ ابن خلدون و ترجمه آن به زبان فرانسوی است. نیز وی قسمتی از کتاب جامعالتواریخ را که مربوط بعهد هلاکو است طبع و ترجمه کرد. مقالات سودمند و گرانبهایی از او در مجلۀ آسیائی طبع شده است
لغت نامه دهخدا
(پِ)
جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی ’ساردنی’. این جزیره بسبب اقامت ’گاریبالدی’ در آن معروف و نامدار شده است
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
جزیره کوچکی است از بالئار. شهرت آن بسبب ناملایماتی است که سربازان محبوس فرانسوی در آنجا پس از ’بلن’ در فاصله سالهای 1808 تا 1813م. تحمل کردند
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) :
از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را.
انوری.
رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
لغت نامه دهخدا
ژان باتیست کاپرارا، کاردینال ایتالیائی متولد در ’بولونی’، وی از جانب ’پی هفتم’ در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 میلادی را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود، (1733- 1810 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
رباینده کاه، جذب کننده بسوی خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهربا
تصویر کاهربا
((رُ))
کهربا، یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود و در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
((بُ))
به کار بردن، بهره گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربری
تصویر کاربری
آکتیویته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
استعمال، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
طلبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
Applicability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
applicabilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
適用性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
اطلاقیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
প্রযোজ্যতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
การใช้งาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
matumizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
uygulanabilirlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
ישימות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
适用性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
적용 가능성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
penerapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
लागूता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
applicabilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
aplicabilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
застосовність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
применимость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
zastosowalność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
Anwendbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
aplicabilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
toepasbaarheid
دیکشنری فارسی به هلندی