جدول جو
جدول جو

معنی کابالیان - جستجوی لغت در جدول جو

کابالیان
نام مردم یکی از ایالات ایران (به اعتبار تقسیم بندی مالی نه سیاسی) در دورۀ هخامنشی به روایت هرودت، (از ایران باستان ص 736، 1417، 1472)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ)
منسوب ببابل. بابلیها
لغت نامه دهخدا
(اَ خُ)
یکی از فلاسفۀ مشائین که در قرن یکم قبل از میلاد میزیسته و گویند او کتب ارسطو را پس از یکصد و سی سال که در سردابی مدفون و مجهول و متروک مانده بود از بعض اخلاف ارسطو و تئوفرسطوس به دست آورده و با جهد و سعی انتشار داد و در کتب عرب این نام را ابلیخن و ابلیخون نیز آورده اند
لغت نامه دهخدا
ده قشلاقی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران، فعلاً بدون سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بیونانی شبرم است و گفته اند ماذریون است، (فهرست مخزن الادویه)، و رجوع به کامالاون شود
لغت نامه دهخدا
کاویان، درفش کاویان: و آن پوست پاره را به جواهر بیاراست و به فال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت اوبود در همه جنگها، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 35)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 9 تا 12هزارگزی خاوری مرزبان، کنار رود خانه رازآور. دشت و سردسیر است و 600 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولش غلات، حبوبات، توتون، صیفی کاری است و راههای مالرو دارد، ولی در تابستان از زرین اتومبیل می توان برد. در سه محل بفاصله 1 الی 3 هزار گز به علیا و وسطی و سفلی مشهور است. سکنۀ کالیان علیا 270 ووسطی 175 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابالیست
تصویر کابالیست
فرانسوی نهاندان کسی که با رازهای تو را آشناست
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
فرهنگ لغت هوشیار