جدول جو
جدول جو

معنی ژیزر - جستجوی لغت در جدول جو

ژیزر
(زُ)
نام کرسی بخش در اور از شهرستان آندلی کنار رود لپت، دارای راه آهن و 5868 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
ژیزر
فرانسوی آبفشان
تصویری از ژیزر
تصویر ژیزر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیزر
تصویر پیزر
پوشال، نی باریک، لوخ، جگن، آنچه لای پالان اسب یا الاغ را با آن پر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزر
تصویر میزر
شال دستاری که بر سر می بندند، دستار، عمامه، برای مثال که فردا شود بر کهن میزران / به دستار پنجه گزم سرگران (سعدی۱ - ۱۱۹)، ازار و پارچه ای که به کمر می بستند، لنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژیر
تصویر ژیر
آبگیر، تالاب، استخر
فرهنگ فارسی عمید
اشعۀ نورانی و پرقدرت که به وسیلۀ دستگاهی اتمی تولید می شود و در پزشکی، صنعت و امور نظامی از آن استفاده می کنند، اشعۀ مرگ، اشعۀ لیزر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ)
کدنگ گازران. ج، بیازر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گزلک. میجنه. کدنگ. کودینه. چوب جامه کوب. (یادداشت مؤلف) (زمخشری). کدین گازر. (از مهذب الاسماء). و رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
پیر. نام نقاش فلاماندی. مولد آنورس (1836-1900 میلادی)
لغت نامه دهخدا
بمعنی آژیر است که آبگیر و تالاب و گوی باشد که آب باران و غیره در آن جمع شود، (برهان)، حوض، ژی، آبدان، شمر، آبگیر، برکه، غدیر، اوشال
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
مئزر. عمامه و دستار و مندیل که بر سر بندند. (ناظم الاطباء). دستار. (از شعوری ج 2 ورق 349). دستار و مندیلی که بر سر بندند. (آنندراج) (از برهان) (از غیاث). عمامه. سربند. شالی که بر سر بندند. (از یادداشت مؤلف) :
کزین کم زنی بود ناپاک رو
کلاهش به بازار و میزر گرو.
سعدی (بوستان).
جمجمی مردانه در پای لطیف
بر سرش خربندگانه میزری.
سعدی.
ز پیشک کله جبه، او یکی ناچخ
بزد بر او که به خاکش فکند چون میزر.
نظام قاری (دیوان ص 18).
، ازار. ج، میازر. (دهار) (مهذب الاسماء). شلوار. زیرجامه. (یادداشت مؤلف). به معنی زیرجامه و شلوار ظاهراً عربی است. (از آنندراج) (از غیاث) :
دو روز و دو شب از آنجا همی سپاه گذشت
که برنیامد ونگذشت آبش ازمیزر.
فرخی.
همه ساخته میزر از پرنیان
ز دیبا یکی کرته ای تامیان.
اسدی (گرشاسب نامه ص 190).
من همچنان با میزری به میان با شیخ برفتم. (اسرارالتوحید ص 140).
چنگ است عریان وش سرش سدرۀ بریشم در برش
بسته پلاسین میزرش زانوش پنهان بین در او.
خاقانی.
مستوفیان مخفی و ابیاری و بمی
وجه برات فوطه به میزر نوشته اند.
نظام قاری (دیوان ص 24).
، مندیل. دستمال:
میزری چه بود اگر او گویدم
در رو اندر عین آتش بی ندم.
مولوی.
، ته بند و چادر. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است به فیروزآباد. (منتهی الارب) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 574 تن. آب از رود خانه محلی. پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نام دختر شارل لوسمپل. مولد حدود سال 908 م
لغت نامه دهخدا
(ژی وُ)
نام کرسی بخش در ایالت ’رن’ از ولایت لیون، کنار رود رن، دارای 14687 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(زِ)
در تداول مردم مصر، قطعه ای پوست است که برای زدن بکار برند. (از محیطالمحیط). نوعی تازیانه را گویند. (از المعجم الوسیط) ، زخمه السرج، (در تداول عامه) دستگیره ای است که کنار زین قرار دهند تا دلو از آن بیاویزند و بهنگام سوار شدن آنرا دست آویز کنند. ج، زخمات. (از محیط المحیط) (از قاموس عصری، عربی - انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ژیر
تصویر ژیر
ژی آبگیر آبدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزر
تصویر میزر
عمامه و دستار و مندیل که بر سر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جگن که در آب روید لوخ رخ حلفاء فیلکون پاپیروس. توضیح هر چیز سست بی دوام را بدان تشبیه کنند و آن بکار پر کردن پالان حیوانات و ساختن باد زن آید: باد زن گاهی تواند دست او را بوسه داد کاش ما هم اعتبار پیزری میداشتیم. (حمیدی طهرانی)، مطلق حشواز پیزر و غیر آن. یا پیزر به (در لای) پالان کسی گذاشتن، بدروغ و چاپلوسی ویرا فریفتناو را بمتملق ستودن هندوانه زیر بغل وی نهادن، یا پیزر در جوال گذاشتن، در حقه بازی و فریب دادن مهارت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیزریت
تصویر ژیزریت
فرانسوی آبفشانسنگ زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزر
تصویر میزر
((مِ زَ))
عمامه، دستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیزر
تصویر لیزر
((لِ زِ))
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد
فرهنگ فارسی معین
((لِ زِ))
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
فرهنگ فارسی معین
((زِ))
آگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگی های جذاب کالا یا برنامه ای را در تلویزیون به نمایش گذارد، آگهی تبلیغاتی تلویزیونی (واژه فرهنگستان)، صحنه آغازی کوتاه و جالب توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان بندی یا همراه با آن برای جلب نظر تماشاچی نمایش میابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیزر
تصویر پیزر
((زُ))
گیاه باتلاقی، پوشال یا هر چیزی که با آن لای پالان را پر می کنند، لای پالان گذاشتن با تعریف و تمجید کسی را فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژیر
تصویر ژیر
آبگیر
فرهنگ فارسی معین