- ژومیده
- کشت و زراعت آب زده
معنی ژومیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در هم شده، آمیخته، پریشان
درهم رفته، شوریده، آشفته و درهم، برای مثال همی گفت ژولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی - لغت نامه - ژولیده)
تر شده، آبپاشی شده
Shaggily
неопрятно
zottelig
безладно
potargany
de maneira desalinhada
in modo disordinato
de manera desaliñada
éparse
rommelig
अस्तव्यस्त रूप से
dengan acak
متجعّدٌ
בצורה פרועה
ボサボサに
karışık şekilde
kwa uchafu
อย่างยุ่งเหยิง
এলোমেলো
بکھرا ہوا
موسوم
مفعول
آشفته حال
کسی که او را بوسیده باشند مقبل
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده