جدول جو
جدول جو

معنی ژومو - جستجوی لغت در جدول جو

ژومو
(مُ)
نام کرسی بخش در ایالت پوی -دو-دوم از ولایت ایسوار کنار آلیه، دارای 824 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دومو
تصویر دومو
کسی که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سومو
تصویر سومو
ورزشی شبیه کشتی، بومی ژاپن که میان دو حریف سنگین وزن انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
آندش. دوک دابرانتس ژنرال فرانسوی. مولد بوسی -ل -گراند (کت -در) بسال 1771 میلادی وی در نبرد ایتالیا آجودان ناپلئون اول بود و با هیئت اعزامی به مصر رفت و لیسبن رادر 1807 بگرفت و سرانجام در سال 1813 خود را کشت
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام بخشی از بلژیک به هنو، دارای 28000 تن سکنه. آنجا محل استخراج فلزات و کارخانه های شیشه سازی است
لغت نامه دهخدا
(ژُ مُ)
نام دهستانی در بخش نراز ولایت آوسن کنار رود سامبر، دارای راه آهن تا مرز بلژیک و 6642 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوموی. کسی که در سر یا در ریش او خاصه در ابتدای پیری موی سیاه و سپید باشد. (غیاث) (آنندراج). آمیزه مو. فلفل نمکی. کهل. کهله. دوموی. دومویه. با موی جو گندمی. با موی سیاه و سپید. که بعضی تارهای مو سپید و بعضی دیگر سیاه دارد چون مردم چهل ساله. مردیا زنی که نیم موی او سپید و نیمی سیاه است. (یادداشت مؤلف). کهل. مردی که موهای او سیاه و سپید باشد. (ناظم الاطباء). اسمط. سمطاء. (زمخشری) :
یک دومویت کز زنخدان سرزده
کرد یکسانت به پیران دوموی.
سوزنی.
آن یکی مرد دومو آمد شتاب
پیش آن آئینه دار مستطاب.
مولوی.
، نیم عمر. میانه سال: و سوم (از بخش های عمر) روزگار کهلی است و کهل را به پارسی دوموی خوانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
پیر زال فلک کینه ور از بس بدخوست
عمر پیران و جوانان ز شب و روز دوموست.
وحید (از آنندراج).
اکتهال، دومو شدن. (منتهی الارب). لهز، لهزمه، دوموی شدن. (از منتهی الارب)، کسی که موی سر و صورتش اندک باشد
لغت نامه دهخدا
موبه مو، جزٔجزء، جزٔبه جزء، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به ترکیب موبه مو ذیل مو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
میومیو. حکایت بانگ گربه. آواز گربه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میومیو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مومو
تصویر مومو
صدای گربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هومو
تصویر هومو
هم به گونه پیشوند
فرهنگ لغت هوشیار