جدول جو
جدول جو

معنی ژاکا - جستجوی لغت در جدول جو

ژاکا
شهر و قلعۀ اسپانیا (آراگون) دارای 5000 تن سکنه، پایتخت قدیم کشور سوبرارب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاوا
تصویر ژاوا
(دخترانه)
جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
برادر، برادر بزرگ تر، غلام
فرهنگ فارسی عمید
پوشاک جلوباز و معمولاً دکمه دار که از پشم یا کرک بافته می شود و بالاتنه را می پوشاند، نوعی لباس زنانه که روی پیراهن می پوشند، نوعی لباس مردانه که تا زانو می رسد
فرهنگ فارسی عمید
کلودیوس، نام نقاش فرانسوی، متولد به لیون و متوفی به پاریس (1805- 1878 میلادی)
لغت نامه دهخدا
شارل امیل، نقاش و گراورساز فرانسوی، متولد و متوفی به پاریس (1813- 1894 میلادی)، وی را بهترین نقاشی های آب ورنگی هست و موضوع آنها غالباً زندگانی روستائی است
قدیس، نام اسقف کلرمن. وی در حدود سالهای 600 تا 662 میلادی می زیسته و ذکران او سوم ژوئن است
قدیس، اسقف کلنی متولد به نیکوپولیس (ارمنستان) در حدود سال 454 و متوفی به سال 558 م
یا جیم اول، پادشاه میورقه (1243- 1311 میلادی)، وی پسر ژاک اول پادشاه آراگون بود
یا جیم دوم، پادشاه میورقه، پسر کوچک ژاک جیم اول (1315- 1349 میلادی)
یا جیم سوم، پادشاه اسمی میورقه (1336- 1375 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام رودی در کشور روسیه در ایالت اروال است، از نزدیکی شهر اورال سرچشمه میگیرد و در استانهای: توله، کالوگه، ریزانه، تبو، ولادیمیر و... جریان می یابد و به رود مسکو می پیوندد و سپس به رود ولگا می ریزد. طول مجرای آن در حدود 1400هزار گز است. (از قاموس الاعلام ترکی). در لاروس طول بستر آن 1500 کیلومتر آمده است، اکارع الارض، کرانه های بعید و منتهای زمین. حدیث: کانوا یکرهون الطلب فی اکارع الارض، یقال: المراد به شدهالحرص فی طلب الرزق فی اقطارالارض. (ناظم الاطباء). کرانه های زمین. (مهذب الاسماء) ، مردمان دون و فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به کراع شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در سوریه در کنار فرات که در حدود 8000 تن جمعیت دارد، و در جنب شهرهای قدیمی نیکوفوریون و کالینیکون و کونستانتینوپولیس واقع شده است، و در آغاز قرن نهم میلادی پایتخت هارون الرشید خلیفه بوده است
لغت نامه دهخدا
برادر کلان را گویند، غلام قدیمی که در خانه پیر شده باشد، (برهان) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شیرازیان کاکا سیاه گویند، (آنندراج)، مرد حبشی، مرد زنگی، بندۀ حبشی نرینه، شاید از کلمه کاک بمعنی مرد آمده و آن نشانۀ خطاب باشد، بمزاح، یک تن از مردم شیراز،
- کاکای حاج محمد زمان است بجای آقایش هم قسم میخورد، (امثال و حکم دهخدا)، کنایه از عجب و تکبر است،
- مثل کاکا سیاه ها، آشفته مو، با لبی ستبر، ژکان و دنان، (امثال و حکم دهخدا ج 3)،
- مثل کاکای حاج محمد زمان، لندلندان، (امثال و حکم دهخدا ج 3)،
- امثال:
حساب حساب است کاکا برادر، در سودا خویشاوندی و دوستی به کار نیست، برادری بجا بزغاله یکی هفتصد دینار، (امثال و حکم دهخدا ج 2)،
کاکای امیر اعظم است عاشق است به هر کس که شما صلاح بدانید، (امثال و حکم دهخدا ج 3)،
، به هندی عمو باشد که برادر پدر است، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، به افغانی هم برادر پدر را گویند، (غیاث) (آنن__دراج)، در ت-داول م-ردم شیراز برادر را گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)
میوۀ خشک، تنقلات، که بیشتر به اطفال دهند تا به مکتب شایق شود، (برهان) (آنندراج)، قاقا، قاقالی لی:
گر نخواهد بخواه زود دوال
گوشهایش بگیر و سخت بمال،
در کنارش نه آن زمان کاکا
تا شود سرخ چهره اش چو لکا،
سنائی،
هله کاکای تست هین بشتاب
به دو رکعت بهشت را دریاب،
سنائی
لغت نامه دهخدا
از شعرای دورۀ صفویه است، (تاریخ ادبیات ادوارد براون ص 88)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 23 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 22 هزارگزی جنوب باختری راه ارابه رو و بیوران به سردشت واقع است، کوهستانی و جنگلی، آب و هوایش معتدل و مالاریایی است و سکنۀ آن در حدود75 نفر است آبش از رود خانه سردشت تأمین میشود، محصولاتش غلات، توتون، مازوج، گلوان، شغل اهالی آن زراعت و گله داری است از صنایع دستی جاجیم بافی معمول است راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام پرده ای بزرگ در موزۀ لوور که مبتلاشدگان به مرض طاعون را در شهر یافا در حالی که بناپارت با ژنرال های خود در بیمارستانی به عیادت ایشان رفته است نشان میدهد (1804 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کرتین. نام زبانشناس آلمانی، متولد در گتا (1764-1847 میلادی). او مؤلف کتاب ’منتخبات یونانی’ است
ماکس. نویسندۀ فرانسوی، متولد در کیمپر، متوفی در درانسی (1876-1944 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
ژرژ. نام مجسمه ساز فرانسوی از مردم نانسی (1794-1874 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام نوعی از لباس مردانه که در مواقع رسمی پوشند، نام قسمی از لباس زنانه
لغت نامه دهخدا
فرانسوا سیژیسموند، طبیب فرانسوی، متولد به ژنو (1830-1913 میلادی)
لغت نامه دهخدا
کاردینال بارتلمی، مولد او بشهر بنوان در 1756م، 1169/ هجری قمری و وفات در 1843م، 1257/ هجری قمری وی وزیر پی ششم و حامی اقاذیمیای باستانشناسی روم بسال 1808 میلادی بود
لغت نامه دهخدا
نام شهری به پاکستان شرقی (بنگلادش) کنار دلتای گنگ، دارای 411هزار سکنه
لغت نامه دهخدا
ژزف ماری، مکانیسین فرانسوی، متولد در لیون، مخترع دستگاه بافندگی که باعث شهرت نام او گردید (1752- 1834 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
برادر بزرگ، بمعنی غلام هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نهادگی (لباس رسمی و اعیاد)، نیمپوش جامه مردانه که تا زانو فرود آید، جامه زنانه که تمام قامت را فرا گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
مربی خان زادگان، لله بزرگ زادگان، اتابیک، غلامی قدیمی که در خانه پیر شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
برادر بزرگتر، غلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاکت
تصویر ژاکت
((کِ))
جامه بافته شده نسبتاً ضخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
عمو
فرهنگ واژه فارسی سره
اخوی، برادر، داداش، تنقلات، خشکبار، اتابیک، لله، مربی، خانه زاد، غلام
فرهنگ واژه مترادف متضاد