جدول جو
جدول جو

معنی ژالاپا - جستجوی لغت در جدول جو

ژالاپا
نام شهری از مکزیک دارای 28000 تن سکنه، واقع در شمال وراکروز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژالانه
تصویر ژالانه
(دخترانه)
گیاهی زیبا و خودرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پالاپال
تصویر پالاپال
جستجو، کاوش، جستجو و کاوش میان چیزهای پراکنده و درهم ریخته، درهم ریختگی، شورش، آشوب، برای مثال به فرّ و هیبت شمشیر تو قرار گرفت / زمانه ای که پرآشوب بود و پالاپال (دقیقی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
در فرهنگ اسدی چاپ پالاپال پاول هورن آمده است: چیزی بود که سخت پاینده بود تازیش سیّال بود، دقیقی گفت:
بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت
زمانه ای که پرآشوب بود و پالاپال،
و در ذیل آن نسخه بدلی ’بود پالاپال’ آورده است و در حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی متعلق به آقای نخجوانی آمده پالوده سخت، چیزی سخت پاینده:
بفر و هیبت شمشیر تو قرارگرفت
زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال،
مباش کم ز کسی کو سخن نداند گفت
ز لفظ معنی باهم همیشه پالاپال،
و مؤلف فرهنگ سروری گوید پالاپال چیزی سخت بود که بسیار پاید دقیقی گوید:
بفر و هیبت و شمشیر تو قرار گرفت
زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال،
و دیگر در تحفه بمعنی پالوده سخت آمده - انتهی، و صاحب فرهنگ جهانگیری گوید پالاپال بمعنی سخت باشد، دقیقی راست:
بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت
زمانه ای که پرآشوب بود و پالاپال،
- انتهی، و صاحب برهان گوید پالاپال چیزی سخت را گویند که بسیار بماند و پالوده سخت شده را نیز گفته اند، و صاحب فرهنگ رشیدی آرد که پالاپال یعنی سخت و بسیار دقیقی گوید:
بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت
زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال،
چنانکه در فرهنگ گفته وبخاطر میرسد که مصرع چنین باشد: زمانه ای که ز آشوب بود مالامال چه پالاپال در فرهنگهای معتبر بنظر نرسیده و در نسخۀ سروری گوید پالاپال چیزی سخت که بسیار پاید و در تحفه بمعنی پالوده سخت آمده اما در شعر دقیقی بمعنی بسیار پاید گفت نه بمعنی چیزی سخت - انتهی، (رشیدی)، تصحیحی که رشیدی از مصراع ثانی شعر دقیقی کرده است اگر مطابق با یکی از صوری که شعر را نقل کرده اند بود شاید پذیرفتنی بود لکن بدین صورت در جائی دیده نشده است و بگمان ما در دو بیت ذیل:
بفرو هیبت شمشیر تو قرار گرفت
زمانه ای که پرآشوب بود و پالاپال،
دقیقی،
همه سراسر تمویه شاعرانست این
گمان فکندن و آشوب و جنگ پالاپال،
غضائری (در قصیدۀ دوم در جواب عنصری)،
کلمه پالاپال که در هر دو بیت معطوف به آشوب و جنگ آمده است بمعنی چیزی نظیر همان آشوب و جنگ یعنی: آشفتگی و هیاهو و غوغا و مانند آنست چنانکه صاحب برهان در کلمه پالا گوید به لغت زند و پازند بمعنی فریادو فغان باشد و در دو بیت دیگر ذیل:
زیادتی چه کنی کان بنقص باز شود
کزین سبیل نکوهیده گشت مذهب غال
مباش کم ز کسی کو سخن نداند گفت
ز لفظ معنی باید همی نه بالابال
از آنکه خواهد گفتن اشارتی بکند
اگر بحرف نگردد زبان مردم لال،
عنصری،
و نیز بیت غضائری در جواب عنصری:
همه سراسر تمویه شاعرانست این
گمان فکندن و آشوب و جنگ و بالابال،
غضائری (به ضبط مجمعالفصحاء)،
محتمل است که این کلمه با باء فارسی باشد بمعنی بلبلۀ عرب و شاید اصل کلمه بلبله، و اگر با پی فارسی نیز باشد همان معنی سابق الذکر یعنی آشوب و غوغا و آشفتگی و فریاد و فغان دهد، واﷲ اعلم، و رجوع به پالاپالی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهرکی است (به ماوراءالنهر. از وی تا لب رود پرک فرسنگی است و اندر وی سرای درم زدن است. (حدود العالم ص 116)
لغت نامه دهخدا
شبه جزیره ملاخ، (ناظم الاطباء)، یا شبه جزیره مالزی، در هندوچین ومیان دریای چین جنوبی و اقیانوس هند واقع است، این شبه جزیره به وسیلۀ برزخ کرا به قارۀ آسیا متصل شده و بوسیله تنگه مالاکا ازسوماترا جدا شده است، ناحیه ای است استوائی و کوهستانی، این شبه جزیره میان برمانی و مالزیا تقسیم شده است، (از لاروس)، و رجوع به مالزیا و مادۀ بعد شود
شهری در شبه جزیره مالزی است که بر کنار تنگه مالاکا واقع است و 70000 تن سکنه و کارخانه کائوچوسازی دارد، مالاکا جمعاً 404300 تن سکنه دارد، (از لاروس)، و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
بندری است در اسپانی (اندلس) بر کنار دریای روم (مدیترانه) که 324000 تن سکنه و کلیسائی از قرن 15 تا 18 میلادی و قلعۀ نظامی متعلق به قرن چهاردهم مسیحی دارد که بازماندۀ اقوام مغرب است، محصول آنجا شراب و کشمش و فرآورده های شیمیایی است، این شهر زادگاه پابلو پیکاسو نقاش معاصر می باشد، (از لاروس)، و رجوع به مالقه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
قصبۀ اروپائی استانبول
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شارل فرانسوا. نام نقاش فرانسوی متولد در نیم بسال 1819 و متوفی بسال 1901 م
لغت نامه دهخدا
ژان پالاپرا نویسندۀ فرانسوی، مولد بسال 1650م، / 1059 هجری قمری در تولوز و وفات در سنۀ 1721م، / 1133 هجری قمری وی با برویس در نوشتن نمایشنامۀ ژکان و اقتباس از مطایبۀ خواجه پاتلن انبازی کرد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، در 30 هزارگزی خاوری قلعه زراس واقع است، در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 320 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لاپْ پی)
صدای افتادن چیزی نرم بر زمین: انجیرها تالاپی می افتند روی زمین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرکّب از: ال و، جمع واژۀ الیّه. (منتهی الارب)، رجوع به الیه شود
مرکّب از: ال ی، جمع واژۀ الیه. (منتهی الارب، رجوع به الیه شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی در تازی جلبوب و در فارسی جلپ تبج (گویش گیلکی) گیاهی است پایا از تیره پیچکیان که به کمک پیچکهای خود به دور درختان و تکیه گاههای اطراف می پیچد. ریشه آن به دو صورت است: نازک و استوانه ای شکل و متورم و غده یی شکل. ساقه اش به ارتفاع 3 متر میرسد و برگهایش کامل و به صورت قلب و شفاف و نوک تیز و پایه گلهایش منتهی به یک و گاهی دو گل همراه به دو گوشوارک متقابل و فلس مانند است. گلبرگهایش صورتی رنگ و قیفی شکل و دارای 5 تقسیم کوچک است تعداد پرچمهایش 5 است ریشه متورم آن به صورت پودر به عنوان ملین و مسهل قوی استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاپال
تصویر پالاپال
هیاهو آشفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاپال
تصویر پالاپال
هیاهو، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است پایا از تیره پیچکیان که به کمک پیچک های خود به دور درختان و تکیه گاه های اطراف می پیچد. ریشه آن به دو صورت است، نازک و استوانه ای شکل و متورم و غده ای شکل. ساقه اش به ارتفاع 3 متر می رسد و برگ هایش کامل و به صورت قلب و شفاف و نو
فرهنگ فارسی معین
چوبی با عرض و طول و قطر مشخص که در ساختمان به کار ورد
فرهنگ گویش مازندرانی