جدول جو
جدول جو

معنی چینواد - جستجوی لغت در جدول جو

چینواد
صراط
تصویری از چینواد
تصویر چینواد
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشنواد
تصویر رشنواد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در زمان همای مادر داراب شناساند و داراب را به حکومت رساندند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینوزاد
تصویر مینوزاد
(دخترانه)
زاده آسمان یا زاده بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همنواد
تصویر همنواد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
بی چیز، بیچاره، بی سر و سامان، ناتوان، درمانده، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چینود
تصویر چینود
در آیین زردشتی پلی بر روی دوزخ که روان مردگان از آن می گذرد، پل صراط، برای مثال سیه روی خیزد ز جرم و گناه / سوی چینود پل نباشدش راه (اسدی - ۱۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان، در 36 هزارگزی جنوب باختری رامیان واقع است، کوهستانی است و 280 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود و محصولش برنج و غلات، ارزن و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
شارل آلکساندر لئون کنت دو، دریانورد متجسس فرانسوی، مولد برست (1761-1848 میلادی)، وی به سبب مخالفت با انگلیسیان شهرت یافته است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
داود فرزند میرزا مهدی حسینی طوسی اصفهانی. بگفتۀ هدایت درمجمع الفصحاء از مشاهیر فضلا و معاریف اعاظم علما بوده است و شعر میسروده. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 82)
لغت نامه دهخدا
در حال چیدن، رجوع به چیدن شود
لغت نامه دهخدا
(چینْ وَ)
پلن، محقق فرانسوی که تتبعات او در ادبیات قرون وسطی فرانسه مایۀ شهرت او شده است مولد بسال 1800م، / 1214 هجری قمری و وفات در سنۀ 1881م، / 1295 هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(وَ)
چینوار. راست. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 347)
لغت نامه دهخدا
(نویْ)
نام یکی از بزرگان چین و از یاران خاقان ترک معاصر بهرام چوبینه:
به چین مهتری بود چینوی نام
دگر سرکشی بود ژنگوی نام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چینْ)
چینور. راست. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 347)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دی نَ)
از قرای مرو در نزدیکی ریکنج عبدان و از آنجاست قاسم بن ابراهیم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سوراخی را گویند مانند مخزنی به جهت پنهان کردن چیزها. (برهان قاطع) (آنندراج)، به معنی زیان هم هست که به عربی نقصان گویند، و به معنی زبان هم به نظر آمده است که عربان، لسان خوانند، و ظاهراً در این دو معنی تصحیف خوانی شده باشد. (از برهان قاطع). نواد که در برهان (قاطع) آمده لفظ مجعول و غلط است. (یادداشت مؤلف). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
نودان. (منتهی الارب). به هر سو خمیدن از خواب. (آنندراج). نود. (از اقرب الموارد). نیز رجوع به نود شود
لغت نامه دهخدا
صبر، مقاومت نفس با هوا، (آنندراج)، ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
نام یکی از نوکران همای دختر بهمن بود. (برهان) (از ناظم الاطباء). نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن است. (آنندراج) (انجمن آرا). نام یکی از سپهبدان همای بن بهمن است. آورده اند که سپاهی از رومیان آمده ولایت همای را تاختند و مرزبان با رومیان جنگ کرده کشته شد، همای رشنوادرا که هم سپبهد و هم سپهبدنژاد بود به جنگ رومیان تعیین نمود، داراب نوکر او شد، چون رشنواد لشکر خود را به نظر همای می گذراند همین که نظر همای بر داراب می افتد شیر از پستانش می جوشد، و تفصیل این اجمال در شاهنامه مرقوم است. (از فرهنگ جهانگیری) :
یکی مرد بد نام او رشنواد
سپهبد بد و هم سپهبدنژاد...
سپه گردکرد اندر آن رشنواد
عرضگاه بنهاد و روزی بداد.
فردوسی.
و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
به لغت زند، نیزه و سنان و رمح. (ناظم الاطباء). بزبان زند و پازند نیزۀ خطی باشد و به عربی رمح خوانند. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زینْ وَ)
دهی از دهستان قره طالقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به مازندران رابینو شود
لغت نامه دهخدا
از مرزبانان پارسی است که بر دیار عرب بر زمین کنده و حضرموت فرمان داده است، و قصرذی الشرقات ساختۀ اوست، شاعر گفته است:
اهل الخورنق و السدیر و بارق
و القصر ذی الشرقات من سینداد،
(از مجمل التواریخ و القصص ص 179)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
دهی جزء دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار و در 9 هزارگزی باختر شوئیل. کوهستانی، سردسیر. دارای 210 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آنجا زراعت و کسب و شال بافی. راه آن مالرو و صعب العبور است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
پل، صراط. چینوت. پل صراط به اعتقاد زرتشتیان. به موجب روایات زردشتی، یک سوی این پل بر روی قلۀ دائیتی است، که نزدیک رودی است بهمین نام، و در ایران ویج واقع است، و سوی دیگرش بر کوه البرز قرار دارد، و درزیر پل، در حد میانه های آن، دروازۀ دوزخ است. در کتب و روایات زردشتی راجع به این پل و دشواریهائی که در هنگام عبور از آن پیش می آید سخن بسیار رفته است. به اعتقاد عامۀ زردشتیها این پل در هنگام عبور نیکان و خاصان به قدر کافی گشاده و عریض میشود، و در موقع عبور بدکاران تا به اندازۀ لبۀ تیغی باریک میگردد، و از این رو روح بدکار از آنجا بدرون دوزخ می افتد. اوصاف چینود با آنچه نزد مسلمین راجع به پل صراط گفته میشود شباهت بسیار دارد. (دائره المعارف فارسی). در فرهنگهای فارسی این کلمه به صورت خنیور نیز آمده است که ناگریز مصحف و محرف کلمه چینود باید باشد ونیز در اشعار شاعران و شاید در تداول این کلمه صورت چنیود نیز یافته است چنانکه اسدی به هر دو صورت و عنصری به صورت اخیر آن را بکار برده است:
ترا هست محشر رسول حجاز
دهنده به پول چنیود جواز.
عنصری.
بدانی که انگیزش است و شمار
همیدون به پول چنیود گذار.
اسدی.
رهاننده روز شمار از گداز
دهنده به پول چنیود جواز.
اسدی.
و اینک شواهد کلمه چینود:
سیه روی خیزد ز شرم گناه
سوی چینودپل نباشدش راه.
اسدی.
رهی سخت چون چینود تن گداز
تهی چون کف زفت روزنیاز.
اسدی.
اگر خود بهشتی و گر دوزخی
گذارش سوی چینودپل بود.
اورمزدی
لغت نامه دهخدا
شجاعت، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذر کیوان است، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
بی سروسامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
غیرمرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
جوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
چینه دان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
کوه کینوا در غرب ارتفاعات خوش انگور که در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی شالی درو شده ای که در یک مشت جای گیرد، چنگال، واحد مقیاس حبوبات و به اندازه ی یک مشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در جنوب شرقی شهرستان علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی