جدول جو
جدول جو

معنی چیسر - جستجوی لغت در جدول جو

چیسر
برای چه؟
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یسر
تصویر یسر
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیر
تصویر چیر
پیروزمند، غالب، مسلط، برای مثال شاهی که بر او هیچ ملک چیر نباشد / شاهی که شکارش به جز از شیر نباشد (منوچهری - ۱۵۶)
دست یافته، حصه، بهره، نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسر
تصویر میسر
امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایسر
تصویر ایسر
چپ، طرف چپ، سمت دست چپ، آسان تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیست
تصویر چیست
چه است؟، چه هست؟
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار با 420 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پرنده ای است شکاری شبیه به پیغو که آن نیز جانوری است شکاری از جنس باشه. (برهان). بیسره. مرغ شکاری شبیه به شکره و پیغو اما تیزتر از هر دو. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان شدن کاری. (از اقرب الموارد) : نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل تیسر کرد... واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208). رجوع به تیسیر شود، سرد گردیدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آماده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماده شدن جنگ را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
آب بسیار. طیسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَسْ سَ)
ممکن وهر چیز سهل و آسان کرده شده و هر چیز شدنی و ممکن الحصول و کردنی و قابل عمل و کار. (ناظم الاطباء). آسان کرده شده اسم مفعول از تیسیر مأخوذ از یسر به ضم که به معنی آسانی است و کسانی که به این معنی به فتح میم گویند غلط است. (از غیاث) (از آنندراج). مقدور. ممکن. آسان. آسان شده. (یادداشت مؤلف). هر چیز یافتنی و دستیاب و آماده و مهیا: نظر به پیرایه گشاده افکنی که ربودن آن میسر بود. (کلیله و دمنه).
اعجاز خلعت تو این بس بود که شخصم
در باد و آتش و نی هستش امان میسر.
خاقانی.
قسمی که ترا نیافریدند
گر سعی کنی میسرت نیست.
سعدی.
- میسر ساختن، ممکن ساختن. آسان کردن. فراهم نمودن. آماده کردن:
رستم توران ستان است این خلف کز فر او
ایلدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند.
خاقانی.
و رجوع به میسر شدن شود.
- میسر شدن، آماده شدن. ممکن گشتن. مهیا گردیدن. درست شدن. دست دادن. فراهم آمدن. به دست آمدن. فراهم گردیدن. روبراه شدن. آسان شدن. سهل گشتن. خلاف دشوار شدن. (یادداشت مؤلف) :
ایزد چو بخواهد که گشاید در رحمت
دشواری آسان شود و صعب میسر.
ناصرخسرو.
گر به سخن کار میسر شدی
کار نظامی بفلک برشدی.
نظامی.
همتش از گنج توانگر شده
جملۀ مقصود میسر شده.
نظامی.
مقبل امروز کند درد دل ریش دوا
که پس از مرگ میسر نشود درمانش.
سعدی.
ور میسر شود که سنگ سیاه
زر صامت کنی بقلابی.
سعدی.
هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود
خار بردارم اگر دست به خر ما نرسد.
سعدی.
- میسر کردن، فراهم کردن. ممکن ساختن. مهیا داشتن. به دست آوردن:
گر میسر کردن حق ره بدی
هر جهود و گبر ازو آگه شدی.
مولوی.
- میسر گردیدن، به دست آمدن. دست دادن. فراهم شدن. مهیا گشتن. میسر شدن:
که سودا را مفرح زر بود زر
مفرح خود به زر گردد میسر.
نظامی.
تو گوئی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام ازعمر برگیرم و گر خود یک زمانستی.
سعدی.
دانم که میسرم نگردد
تو سنگ درآوری بگفتار.
سعدی (طیبات).
و رجوع به میسر و میسر شدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
زعفران. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). اسم هندی زعفران است. (فهرست مخزن الادویه)
پهلوی قیصر. عظیم الروم. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَسْ سِ)
سهل و آسان کننده، مردی که دارای میش بسیارشیر باشد. (ناظم الاطباء). رجل میسر، مرد بسیارگوسفند یا بسیارشتر. مقابل مجنب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
یکی از قرای شمیران است واقع در سمت غربی سلطنت آباد مابین رستم آباد و دزآشوب. آبش از سه رشته قنات است. میانۀ رستم آباد و چیذر نزدیک امام زاده علی اکبر بالای یک بلندی آثار خرابه ای است یمکن در قدیم قلعه بوده است. چیذر را امام زادۀ دیگری است موسوم به امامزاده اسماعیل. (مرآت البلدان). دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران. در سه هزارگزی جنوب خاور شمیران واقع است. 986 تن سکنه دارد. از قنات و در بهار از رود خانه دربند و دارآباد آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن، صیفی و انار است. اغلب اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. بناهای قدیم در روی تپه ای آنجا دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَسْ سَ)
نواله ای که از تخم مرغ و گوشت ترتیب می دهند. (ناظم الاطباء). بزماورد. (مهذب الاسماء) (دهار). نوعی حلواست. به معنی نواله است که زماورد باشد. (از آنندراج). بزماورد. زماورد. نرجس المائده. لقمۀ خلیفه. لقمۀ قاضی. نواله. نرگس خوان. نرگسۀ خوان. مهنا. (یادداشت مؤلف). رجوع به بزماورد شود
لغت نامه دهخدا
(وِ سَ)
دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
آسان تر.
لغت نامه دهخدا
مخفف چه هست، یا چه چیز است:
دمنه را گفتا تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست،
رودکی،
چه سازیم و درمان اینکار چیست
بر این رفته تا چند خواهی گریست،
فردوسی،
ترا دل پر اندیشۀ مهتریست
ببینیم تا رای یزدان بچیست،
فردوسی،
جهاندار گفت این سخن چیست باز
خداوند این راز که وین چه راز،
فردوسی،
باز رز را گفتی ای دختر بیدولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت،
منوچهری،
عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما،
حافظ،
، در زبان شعر گاهی بتناسب وزن حرف ’چ’ و ’ی’ متحرک میشود و بوزن ’چه است’ بکار میرود چنانکه در این بیت ناصرخسرو:
نیکوی چیست و خوش چه ای برنا
دیباست ترا نکو و خوش حلوا،
ناصرخسرو،
، به چه سبب است، از چه روست، چراست:
وندر این بستان چندین طرب مستان چیست،
منوچهری،
چین درابرو بسرم آمدن ای بدخو چیست
گر سر جنگ نداری گره ابرو چیست ؟
(از لغت اوبهی)،
، چگونه است، چطور است، که است، به چه کیفیت است، چه سان است، چون است:
بوستانبانا حال و خبر بستان چیست
وندرین بستان چندین طرب مستان چیست،
منوچهری،
زن را آهسته بیدار کرد و معلوم گردانید که حال چیست، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. 36 تن سکنه دارد. از رود خانه آتان آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چُ سِ)
جفری. شاعر انگلیسی که مقارن سال 1340 میلادی در لندن متولد شد و در 1400 میلادی زندگی را بدرود گفت. در سال 1357 خدمتگزار خانم لایونل دوک کلارنس بود. در 1359 میلادی در اردوگاه فرانسوی خدمت میکرد. در یکی از عملیات جنگی شرکت کرد و اسیر شد و در سال 1360 میلادی خریده شد. در حدود ده سال در مأموریت های دیپلماتیک ایتالیا فلاندر فرانسه و لمباردی خدمت کرد. و در تظاهرات بوکاچی یو شرکت کرد. نوشته هایش به سه دوره تقسیم میشود: 1- دوره ای که از 1359 تا 1372 میلادی طول کشید و در این دوره شاعر تحت تأثیر ادبیات فرانسوی است و از آثار او در این دوره ترجمه ای از افسانۀ گل سرخ و کتابهای لیون و دوشس را میتوان نام برد. 2- در این دوره که از 1372 تا 1386 میلادی طول کشید از زبان و ادبیات ایتالیا متأثر است. و از آثار شعرای او در این دوره پارلمان فول و خانه فیم را بایدنام برد. 3- دورۀ انگلیسی که از سال 1386 تا 1400 میلادی طول کشید و از آثار این دورۀ او داستانهای کانتربوری را ذکر باید کرد
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان میان آب. (بلوک البروایه) بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 31هزارگزی شمال باختری اهواز واقع است و 200تن سکنه دارد از چاه آبیاری میشود ساکنین از طایفۀالبروایه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میسر
تصویر میسر
سهل و آسان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیر
تصویر چیر
غلب مظفر پیروز، مسلط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایسر
تصویر ایسر
شدنی تر، سوی چپ، خوارتر آسان تر، دست چپ چپ مقابل ایمن
فرهنگ لغت هوشیار
جمله استفهامی چه است چه هست، (خلاف است میان علما که ذره چیست ک) (کشف الاسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر
تصویر میسر
((مُ یَ سَّ))
آسان، آسان کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
((مَ س))
قمار
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
بخشی از دستگاه تهویه مطبوع که کار آن سرد کردن آب در حال گردش در دستگاه است، سردکن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
((تَ یَ سُّ))
آسان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
شدنی، فراهم
فرهنگ واژه فارسی سره
امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل
متضاد: غیرممکن، نامیسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازتوابع خیررود کنار نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چین و چروک
فرهنگ گویش مازندرانی