جدول جو
جدول جو

معنی چیت - جستجوی لغت در جدول جو

چیت
پارچۀ نخی نازک گل دار به رنگ های مختلف، چهیت
تصویری از چیت
تصویر چیت
فرهنگ فارسی عمید
چیت
نام درختی جنگلی از انواع افراست و در تمام جنگلهای شمال ایران از جلگه تا ییلاق میروید، و در نور و کجور مازندران آن را شیردار، در آستارا و طوالش و کوهپایۀ گیلان ککم و کیکم، در لاهیجان و رودسر و شهسوار آج و دردیلمان چیت مینامند، کرب، اولس، رجوع به کرب شود
ریگ مخصوص یا ماسۀ نرم که در کنار رودخانه باشد. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ذیل رمل). ریگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریگ شود
لغت نامه دهخدا
چیت
نوعی منسوج پنبه ای نازک، پارچه ای از پنبۀ بافتۀ نازک، پارچۀ نخی ومعمولاً منقش به نقشهای خرد یا درشت از گل و غیره
لغت نامه دهخدا
چیت
هندی گلبر از پارچه ها چیت
تصویری از چیت
تصویر چیت
فرهنگ لغت هوشیار
چیت
پارچه نخی نازک و گلدار دارای رنگ های گوناگون
تصویری از چیت
تصویر چیت
فرهنگ فارسی معین
چیت
اعلام فسخ و پایان در بازی و یا برخی امور، نوعی پارچه ی گلدار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیت
تصویر آیت
(پسرانه)
آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیترا
تصویر چیترا
(دخترانه)
نژاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیا
تصویر چیا
(پسرانه)
کوهستان، کوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیتا
تصویر چیتا
یوزپلنگ، پستانداری درنده و گوشت خوار، شبیه پلنگ ولی کوچک تر از آنکه بر روی پوست خود خال های فراوان دارد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
مرکب از ’چیت’ + ’ساز’ مخفف سازنده، چیتگر، سازندۀ چیت، آنکه چیت ها را رنگ کند:
به این قالب خشک بی جان مرا
حیات است از چیت سازان مرا،
طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. در 75هزارگزی باختر قوچان و 9 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان واقع شده است و267 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری می شود. محصولش غلات، انگور است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکب از ’چهل’ + ’م’ + ’ین’ علامت صفت نسبی، مرتبۀ واقع میان سی و نهمین و چهل و یکمین از اعداد ترتیبی
لغت نامه دهخدا
(وِ)
شهری در جزیره مالت است. در 10هزارگزی شهر والتا، کوهی با قلۀ بزرگ دارد که برای بازی اسکی بسیار مناسب است و بناهایی جهت اسکی بازان در آن ساخته اند. این شهر دارای کلیسای بزرگ و تاریخی است و در زیر آن غاری است که گویند یکی از حواریون به نام (پاولوس) سه ماه در آن مخفی شده است. پیش از والتا مرکز جزیره مالت این شهر بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ)
نام سرداری از طایفۀ سارگاتیا از معاصران داریوش هخامنشی و این پادشاه در کتیبۀ بیستون که به پارسی و عیلامی نوشته شده است وی را دروغ زن خوانده است. رجوع به چیتر تخم و چیتهرن تخم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام سرداری از طایفۀ سارگاتیا در زمان داریوش. وی میگفت که از دودمان هووخشتر است از این رو بر داریوش بشورید و خود را شاه سارگات خواند. داریوش سپاهی از مادیان و پارسیان فراهم آورد و به سرداری تخمسپاد نامی به سرکوبی وی فرستاد، تخمسپاد چیترتخم را شکست داد و وی را به اسیری گرفت و نزد داریوش برد. داریوش بینی و گوشهای او را برید و دو چشمش را برکند سپس وی را به زنجیری بستند و در درگاه نگاه داشتند تا مردمان او را بدیدند پس به امر داریوش اورا در اربل مصلوب کردند. (از تاریخ ایران باستان ج 2ص 1577 و تاریخ کرد ص 96). چیتهرن تخم. چیتران تخم
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام نسک دوازدهم کتاب اوستا که در آن از فریدون و بخش کردن خونیرس یا کشور مرکزی میان پسرانش سلم و تور و ایرج سخن رفته بوده اما این نسک از میان رفته است. (پورداود یسنا ج 1 ص 58)
لغت نامه دهخدا
شهر کوچکی است در جزیره قبرس، این شهر در زمان قدیم به نام (کیتره) معروف و یکی از مهمترین و بزرگترین شهرهای جزیره بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است جزء بخش کن شهرستان تهران. در هشت هزارگزی جنوب باختر کن بین دو جادۀ اسفالت تهران به کرج در جلگه واقع شده است و 146 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش صیفی و انار است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(جَ جُو)
شلتوک بی مغز که به مرغان دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، در 9هزارگزی باختری چرداول و کنار راه اتومبیل رو چرداول به آسمان آباد واقع شده است و از رود خانه چرداول آبیاری میشود، محصولش غلات و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
نام سرداری از طایفۀ سارگاتیا که معنی آن تهم چهر یا دلیرنژاد و پهلوان تخمه است. (پورداود فرهنگ ایران باستان ص 209). رجوع به چیترتخم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پول کوچکی که رواج هندوستان است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
یوزشکاری، مقیاس اراضی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان واقع شده و 166 تن سکنه دارد. از رود خانه هیرمند آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیت
تصویر بیت
خانه، سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیت
تصویر دیت
دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیت
تصویر آیت
نشانه، علامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیت ساز
تصویر چیت ساز
سازنده چیت آنکه پارچه های نخی گلدار و رنگارنگ سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیت سازی
تصویر چیت سازی
عمل چیت ساز، کارخانه ای که در آن چیت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیت
تصویر زیت
روغن نباتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیپ
تصویر چیپ
تراشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیت
تصویر آیت
نشان، نشانه، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیت
تصویر نیت
آهنگ، خواست، خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چیز
تصویر چیز
شی
فرهنگ واژه فارسی سره