جدول جو
جدول جو

معنی چگور - جستجوی لغت در جدول جو

چگور
نوعی دوتار که بیشتر در میان صحرانشینان و روستاییان متداول است، نوعی ساز سیمی سادهبرای مثال طنینش چنان می نماید ز دور / که از پهنۀ دشت بانگ چگور (بهار - ۹۴۴)
تصویری از چگور
تصویر چگور
فرهنگ فارسی عمید
چگور
(چُ)
چگر. قسمی ساز روستایی. نوعی ساز سیمی ساده که بیشتردر میان ترکمانان متداول است. و رجوع به چگر شود
لغت نامه دهخدا
چگور
قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
فرهنگ لغت هوشیار
چگور
((چُ))
نوعی ساز سیمی ساده که بین روستاییان و ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آن را «عاشق» می نامند، چگر
تصویری از چگور
تصویر چگور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنور
تصویر چنور
(دخترانه و پسرانه)
گیاهی خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژگور
تصویر ژگور
بخیل، خسیس، ناکس، سفله، دزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگور
تصویر آگور
آجر، خشت پخته
فرهنگ فارسی عمید
(چِزْ وَ)
چیزی که از دنبه وپیه پس از گداختن ماند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف چزدر و چزدره و چزده. رجوع به دو کلمه اخیر شود
لغت نامه دهخدا
(چُ)
چگر. نام سازی بدوی است از ذوات الاوتار. (یادداشت مؤلف). رجوع به چگر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه که در 4هزارگزی شمال باختری ترک و 15هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 848 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود ترک و محصولش غلات، عدس و نخود، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
در تداول عوام، مجدر. آبله رو. آبله دار
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قرای طبس و جدیدالنسق است که هوایش گرم، آبش از قنات و محصولش گندم و جو میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 228)
لغت نامه دهخدا
خشت پخته، آجر، (ربنجنی)، کرمید:
بر در و بام برف پنداری
بیخته گچ و کشته آگور است،
مسعودسعد،
خانه جغد را بکوشیدی
بگچ آگور و نقش پوشیدی
آن گچ آگور کرده خانه دین
وین بیاراسته بنور یقین،
سنائی،
آهک کافوروش اندوده بر آگور او
خشت زرین را مطلا کرده گوئی آب سیم،
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(چِ طَ / طُو)
چگونه و چه وضع. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، بمعنی چگونه و چسان و چه جور، چنانکه از کسی پرسند: احوالت چطور است ؟ یا فلان کس کارش چطور است ؟ ، در تداول عامه بمعنی چه، چنانکه در برابر وقوع حادثه ای یا شنیدن خبری گویند: چطور شد؟ یا چطور شده ؟ و رجوع به چه شود، در تداول عامه، بمعنی چه قسم و چه نوع
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چکاوک را گویند که بعربی قبره خوانند. (برهان). چکاوک. (ناظم الاطباء). چکاو. چکاوه. رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود
لغت نامه دهخدا
(چُ)
بمعنی چغوک است که گنجشک باشد. (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج). گنجشک که چغوک و چغک نیز گویند. (رشیدی). چغوک. (ناظم الاطباء). چکوک و چگک. عصفور:
آنکه شهباز همتش گه صید
کرکس چرخ بشکرد چو چگوک.
فخری (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به چغک و چغوک و چکوک و چگک شود
لغت نامه دهخدا
(چَتْ وَ)
بمعنی چهاریک گروانکه. وزنی معادل دو سیر و نیم. یک چتور ودکا یا یک چتور عرق، یک ربعی
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
زفت. بخیل. دون. زکور. رجوع به زکور شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
کنتس نام اصلی او صوفی رستپشین ادیبۀ فرانسوی (سن پطرزبورگ 1799- 1874) نویسندۀ کتبی برای جوانان، بدبختیهای صوفی، ژنرال دوراکین. (از فرهنگ فارسی معین)
پسر لوئی فیلیپ، سیاستمدار و مورخ. سفیر فرانسه در سن پطرزبورگ، رئیس عالی تشریفات دورۀ امپراطوری اول و عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین)
فیلیپ پل پسر شخص اخیر، ژنرال و مورخ (1780- 1873) مؤلف تاریخ ناپلئون و قشون کبیر. عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
فیلیپ هانری مارکی مارشال فرانسوی و وزیر جنگ از سال 1781 تا 1787. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمعی از صحرانشینانند که در حوالی هرات و سیستان می باشند. (برهان) (انجمن آرا). طایفه ای از طوایف ناحیۀ مکران. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
(نِ گِ)
دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، در 26هزارگزی جنوب دشتیاری، در جلگۀگرمسیری واقع است و 500 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات و برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان قدیم النسق، پنجاه خانوارسکنه دارد. زراعتش از یک رشته قنات و یک چشمه مشروب میشود. حاصلش غله دیمی و آبی است. (مرآت البلدان ج 4ص 274 و 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 12 هزارگزی شمال باختری قیدار و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده است. دامنه و سردسیر است. 406 تن سکنه دارد. از چشمه و سجاس رود مشروب میشود. محصولش غلات و بنشن است. قلمستان دارد و شغل اهالی بیشتر زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چگوک
تصویر چگوک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چطور
تصویر چطور
چگونه، چسان: (احوالت چطور است)، چه: در برابر وقوع حادثه یا شنیدن خبری گویند: چطور شده
فرهنگ لغت هوشیار
روسی اندازه ای است: 125 گرم یک چهارم گیر وانکه تقریبا برابر با 125 گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژگور
تصویر ژگور
خسیس، بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگور
تصویر آگور
خشت پخته، آجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگور
تصویر آگور
خشت پخته، آجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگور
تصویر آگور
آجر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چطور
تصویر چطور
چگونه، چسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گور
تصویر گور
قبر، مدفن
فرهنگ واژه فارسی سره
چسان، چگونه، به چه نحو، به چه طریق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مراتع شبه جزیره ی میانکاله واقع در شرق بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر اندام و بلند قد
فرهنگ گویش مازندرانی