جدول جو
جدول جو

معنی چگالی - جستجوی لغت در جدول جو

چگالی(چَ)
حالت و چگونگی چگال. تکاثف. رجوع به چگال و تکاثف شود
لغت نامه دهخدا
چگالی
تکاثف
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
فرهنگ لغت هوشیار
چگالی
تراکم
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
فرهنگ واژه فارسی سره
چگالی
تکاثف، غلظت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چگالی
كثافةً
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به عربی
چگالی
Condensation, Denseness, Density
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چگالی
condensation, densité
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چگالی
התעבות , צפיפות
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به عبری
چگالی
condensación, densidad
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چگالی
конденсация , плотность
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به روسی
چگالی
Kondensation, Dichte
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به آلمانی
چگالی
конденсація , густина
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چگالی
kondensacja, gęstość
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به لهستانی
چگالی
凝结 , 密度
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به چینی
چگالی
condensação, densidade
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چگالی
condensazione, densità
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چگالی
condensatie, dichtheid
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به هلندی
چگالی
संघनन , घनत्व
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به هندی
چگالی
การควบแน่น , ความหนาแน่น
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به تایلندی
چگالی
kondensasi, kerapatan
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چگالی
کثافت
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به اردو
چگالی
ঘনীভবন , ঘনত্ব
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به بنگالی
چگالی
kondensasiya, wingi
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چگالی
yoğunlaşma, yoğunluk
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چگالی
응축 , 밀도
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به کره ای
چگالی
凝縮 , 密度
تصویری از چگالی
تصویر چگالی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلالی
تصویر چلالی
سبدی که پنبۀ گلوله شده یا گلوله های نخ ریسیده را در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند، چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی از بخش دهلران شهرستان ایلام که در 33 هزارگزی شمال باختری دهلران و 31 هزارگزی شمال راه شوسۀ دهلران به نصریان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، روغن و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دوستعلی وند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
سبدی باشد که زنان پنبۀ گلوله کرده و ریسمان ریسیده را در آن نهند. (برهان) (آنندراج). سبدی که زنان پنبۀ گلوله کرده وریسمان ریسیده و جز آن در وی نهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ لِ)
دهی از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 48 هزارگزی شمال باختری اردل، نزدیک به راه عمومی واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، کتیرا، پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَگْ گا)
نوعی از خربزۀ شیرین باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). نوعی از خربزه باشد. (جهانگیری) (از رشیدی). نوعی از خربزه است که شیرین است و از شدت شیرینی و حلاوت چسبنده است و در شیراز چیز چسبنده را چگنی و چگنه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
طعامی که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). حلوایی است از کعک و شیره و جز آن. چنگال. (یادداشت مؤلف) ، مالیده گر. (آنندراج). چنگال مال. (شرفنامۀ منیری). رجوع به چنگال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
در هم مالیده، چنگال چنگالی
فرهنگ لغت هوشیار
بدگویی، پشت سر حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی