جدول جو
جدول جو

معنی چگاء - جستجوی لغت در جدول جو

چگاء
(چِ)
دهی از بخش چوار شهرستان ایلام که در 12 هزار و پانصدگزی باختر چوار و 12 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است و 50 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چگال
تصویر چگال
جسمی که ذرات آن درهم فشرده باشد، متکاثف
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
مرکّب از: ’چه’ و ’گاه’، که ظاهراً در لهجۀ قدیم خراسان معنی زمان و گاه و هنگام و وقت میداده است.
- هر چگاه، به معنی هر گاه و هرزمان و هروقت: منقول است که: هر چگاه دوستی و مهمانی نزدیک او میامد چون از خدمت آن عزیز فارغ می شد آب و علف پیش مرکب او میگذاشت. (انیس الطالبین نسخۀ کتاب خانه دهخدا ص 47)، فرمودند به ناودان کعبه نظر کن که هر چگاه به طرف چپ محراب این مسجد متوجه می باشی قبلۀ تو راست ناودان کعبه خواهد بود. (انیس الطالبین ص 124)، و من هر چگاه قصد می کردم که یکی از ایشان را بگیرم دیگری می آمد. (انیس الطالبین ص 185)، هر چگاه ترا در سفر مهمی پیش آید توجه بما نمای. (انیس الطالبین ص 80)، هر چگاه این کلاه را بینی ما را یاد کنی. (انیس الطالبین ص 112)، نیز رجوع شود به کتاب انیس الطالبین ص 6 و 11 و 48 و 49 و 56 و 58 و 162 و 164 و 194 و 225 و 226
لغت نامه دهخدا
(چِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمنی سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان که در 29 هزارگزی جنوب خاوری قلعه اعلا مرکز دهستان واقع است و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
سرکوه را گویند. (آنندراج). و رجوع به چکاد و چکاه شود، میان سر و فرق سر آدمی را نیز گویند. (آنندراج). رجوع به چکاد و چگاه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
تلفظی از چکاو و چکاوک و چکاوه که نام مرغی است بزرگتر از گنجشک و خوش آواز که به عربی آن را قبره و ابوالملیح خوانند. رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 11 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و یک هزارگزی شمال راه ارابه رو مراغه به قره آغاج واقع است. دره و معتدل است و 597 تن سکنه دارد. آبش ازرود خانه چکان. محصولش غلات، چغندر، توتون، کشمش بادام و کرچک. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی کرباس بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چگاو
تصویر چگاو
جل، نوایی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگال
تصویر چگال
هر چیز گران و سنگین و کثیف و در هم نشسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگال
تصویر چگال
((چَ))
سختی و به هم پیوستگی جسمی، هر جسمی که ذرات آن در هم فشرده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگال
تصویر چگال
متراکم، غلیظ
فرهنگ واژه فارسی سره
سنگین، غلیظ، گران، کثیف، متکاثف، فشرده، متراکم
فرهنگ واژه مترادف متضاد