جدول جو
جدول جو

معنی چکی - جستجوی لغت در جدول جو

چکی
داد و ستد اجناس و اشیا و زن ناکرده و نپیموده
تصویری از چکی
تصویر چکی
فرهنگ لغت هوشیار
چکی
((چَ))
دادوستد اجناس و اشیاء وزن ناکرده و ناپیموده، یک جا و یکباره و به صورت کلی
تصویری از چکی
تصویر چکی
فرهنگ فارسی معین
چکی
خرید و فروش یکجا، چیزی که بدون شمردن یا وزن کردن خرید و فروش شود
تصویری از چکی
تصویر چکی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکین
تصویر چکین
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
مثلثی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
حجاب دار، سه گوش، مثلث شکل
فرهنگ فارسی عمید
گلوته ای منسوب به لچک سه گوش مثلث شکل، پارچه یا نقشی بصورت مثلث متساوی الاضلاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
سه گوش، مثلث شکل، پارچه یا نقشی به صورت متساوی الاضلاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
خلاصه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکید آب
تصویر چکید آب
آب مقطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکیده خون
تصویر چکیده خون
شراب انگوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
مکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
اندک ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
چکه چکه ریختن آب از جایی یا چیزی، فروریختن آب از جایی به صورت چکه های پی در پی، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
((چَ دِ))
افشره، عصاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
((چِ دَ))
چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی، چکاندن، پاره شدن، ترکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
Drip, Trickle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
टपकाना , टपकना
دیکشنری فارسی به هندی
לטפטף , לטפטף
دیکشنری فارسی به عبری
ポタポタ垂れる , 滴る
دیکشنری فارسی به ژاپنی