معنی چکو - جستجوی لغت در جدول جو

چکو

لغت نامه دهخدا

چکو

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکو — تصویر آکو

(پسرانه)

قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از چوک — تصویر چوک

(دخترانه)

چشمه

فرهنگ نامهای ایرانی

(چُ)

برنج نارس (درتداول مردم گیلان). در اصطلاح گیلانیها برنج نارسی که هنوز آمادۀ درو کردن و به مصرف رسانیدن نیست

لغت نامه دهخدا

(چَ)

چکّوش. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). تلفظی ازچکش و چکوچ که به معنی افزار دست زرگران و مسگران وآهنگران است. و رجوع به چاکوچ و چکوش و چکوچ شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از چلو — تصویر چلو

غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکن — تصویر چکن

نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکش — تصویر چکش

افزاری باشد برای زرگران و آهنگران و مسگران

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکس — تصویر چکس

خجالت، شرمندگی، تکه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگری می پیچند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکاو — تصویر چکاو

چکاوک جل، نغمه ایست از موسیقی نوای چکاوک

فرهنگ لغت هوشیار

آلتی مرکب از تیغه فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکا — تصویر چکا

جل، نوایی از موسیقی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چپو — تصویر چپو

تاخت و تاراج و یغما

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چغو — تصویر چغو

گنجشک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چشو — تصویر چشو

کلمه ای که خر را گویند تا بایستد چش

فرهنگ لغت هوشیار

ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حکو — تصویر حکو

حکایت کردن، باز گفتن، حدیث کردن، نقل کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تکو — تصویر تکو

موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چنو — تصویر چنو

مانند او مثل او

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چسو — تصویر چسو

آنکه چس بسیار کند کسی که فسوه بسیار دهد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چچو — تصویر چچو

پستان (زن یا جانور ماده)

فرهنگ لغت هوشیار

نوعی اسکناس، گونه ای از چرم که نخستین بار در کشور چین معمول گردید، و بانگ و صدای ناله و زاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رکو — تصویر رکو

جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از آکو — تصویر آکو

بوم، جغد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پچکو — تصویر پچکو

پنیرک

فرهنگ لغت هوشیار

آلتی آهنین با دسته ای چوبین شبیه تیشه که بدان آهن میخ و غیره را کوبند چاکوچ مطرقه

فرهنگ لغت هوشیار

بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چکه — تصویر چکه

قطره

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سکو — تصویر سکو

ستاوند

فرهنگ واژه فارسی سره

تپه ی کوچک، آثار به جا مانده ی آبله بر صورت

فرهنگ گویش مازندرانی

آبله رو، نام کوهی سر سبز در شیرگاه

فرهنگ گویش مازندرانی

چکش

فرهنگ گویش مازندرانی

دهاتی، روستایی

فرهنگ گویش مازندرانی

منقار پرنده

فرهنگ گویش مازندرانی