پارچۀ کاغذی که در آن دوا چیزهای دیگری می پیچند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، نشمین باز و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس و چکسه شود، هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود.
پارچۀ کاغذی که در آن دوا چیزهای دیگری می پیچند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، نشمین باز و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چَکَس و چکسه شود، هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود.
نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان). نشینۀ باز و جره و امثال آن. (از جهانگیری). نشینۀ باز و باشه و امثال آن. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه و آن را ’چکسه (’ بر وزن عکسه) نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که باز و باشه را بر آن نشانند. (غیاث) .چوبی مخصوص نشستن مرغان دست آموز شکاری: بر هوا پرنده باز و برزمین غرنده ببر بر چکس باشد ز قهر و در قفس باشد ز جبر. عبدالواسع جبلی (از فرهنگ رشیدی). فریاد قمری از قفس افغان بازان از چکس وز بانگ طاوس و مگس آواز گریه است و طنین. عمیدی لوکری (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به چکسه شود، به معنی خجالت و شرمندگی هم هست. (برهان). به معنی خجلت و شرمندگی. (جهانگیری) (آنندراج). به معنی خجلت و انفعال و شرمندگی. (انجمن آرا). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسیدن شود
نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان). نشینۀ باز و جره و امثال آن. (از جهانگیری). نشینۀ باز و باشه و امثال آن. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه و آن را ’چکسه (’ بر وزن عکسه) نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که باز و باشه را بر آن نشانند. (غیاث) .چوبی مخصوص نشستن مرغان دست آموز شکاری: بر هوا پرنده باز و برزمین غرنده ببر بر چکس باشد ز قهر و در قفس باشد ز جبر. عبدالواسع جبلی (از فرهنگ رشیدی). فریاد قمری از قفس افغان بازان از چکس وز بانگ طاوس و مگس آواز گریه است و طنین. عمیدی لوکری (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به چکسه شود، به معنی خجالت و شرمندگی هم هست. (برهان). به معنی خجلت و شرمندگی. (جهانگیری) (آنندراج). به معنی خجلت و انفعال و شرمندگی. (انجمن آرا). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسیدن شود
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند برای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند برای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
بند و زندان، برای مثال هر که به قید تو گرفتار شد / تا ندهد جان نرهد زاین چرس (نزاری - لغت نامه - چرس)، شکنجه، آزار، فشار، چرخشت، آنچه درویشان و گدایان از دریوزگی و گدایی جمع کنند
بند و زندان، برای مِثال هر که به قید تو گرفتار شد / تا ندهد جان نرهد زاین چرس (نزاری - لغت نامه - چرس)، شکنجه، آزار، فشار، چرخشت، آنچه درویشان و گدایان از دریوزگی و گدایی جمع کنند
کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر می پیچد، کاغذ در هم پیچیده و مچاله شده، برای مثال بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری - ۶۷۱) چکس، نشیمن باز و شاهین، لانه و آشیانه ای که برای پرندگان شکاری درست می کنند، برای مثال عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری - رشیدی - چکسه)
کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر می پیچد، کاغذ در هم پیچیده و مچاله شده، برای مِثال بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری - ۶۷۱) چکس، نشیمن باز و شاهین، لانه و آشیانه ای که برای پرندگان شکاری درست می کنند، برای مِثال عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری - رشیدی - چکسه)
پارچۀ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نهاده بپیچند و آن را بهندی ’پری’ خوانند. (جهانگیری). پارچۀ کاغذی که مشک و عنبر و زر و دارو در آن پیچند. و به هندی ’بری’ گویند. (رشیدی). پارچه و کاغذ، برگ درخت که در آن دوا بسته و پیچیده باشند و به هندی آن را ’بوریه’گویند. (آنندراج). کاغذی که زر و عنبر و مشک در آن پیچند. (انجمن آرا) (غیاث). پارچۀ کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند. (ناظم الاطباء) : بنشست و یکی کاغذک چکسه برون کرد گرد آمده از کدیه به جوجو نه بمثقال. انوری (از جهانگیری). ، نشیمن باز و باشه را نیز گفته اند. (برهان). نشینۀ باز را نامند و آن را چکس نیز گویند. (از جهانگیری) نشینۀ باز، مرادف چکس. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه وچکس نیزگفته اند. (انجمن آرا ذیل لغت چکس). نشمین باز و باشه را نیز گفته اند. (آنندراج). نشیمن باز و و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء) : عنان بمرکب توسن مده مگر به حساب به چکسه باز نیاید چو اوج گیرد باز. نزاری (از جهانگیری). نزاری اگر دیده باشی کسی که غماز را محرم راز کرد چنان دان که از قوم نصرانیان چلیپا کسی چکسۀ باز کرد. نزاری. و رجوع به چکس شود، هرچیز که آن خرد و کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود
پارچۀ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نهاده بپیچند و آن را بهندی ’پری’ خوانند. (جهانگیری). پارچۀ کاغذی که مشک و عنبر و زر و دارو در آن پیچند. و به هندی ’بری’ گویند. (رشیدی). پارچه و کاغذ، برگ درخت که در آن دوا بسته و پیچیده باشند و به هندی آن را ’بوریه’گویند. (آنندراج). کاغذی که زر و عنبر و مشک در آن پیچند. (انجمن آرا) (غیاث). پارچۀ کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند. (ناظم الاطباء) : بنشست و یکی کاغذک چکسه برون کرد گرد آمده از کدیه به جوجو نه بمثقال. انوری (از جهانگیری). ، نشیمن باز و باشه را نیز گفته اند. (برهان). نشینۀ باز را نامند و آن را چکس نیز گویند. (از جهانگیری) نشینۀ باز، مرادف چکس. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه وچکس نیزگفته اند. (انجمن آرا ذیل لغت چکس). نشمین باز و باشه را نیز گفته اند. (آنندراج). نشیمن باز و و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء) : عنان بمرکب توسن مده مگر به حساب به چکسه باز نیاید چو اوج گیرد باز. نزاری (از جهانگیری). نزاری اگر دیده باشی کسی که غماز را محرم راز کرد چنان دان که از قوم نصرانیان چلیپا کسی چکسۀ باز کرد. نزاری. و رجوع به چکس شود، هرچیز که آن خرد و کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود