معنی چکاده در لغت نامه دهخدا

بمعنی چکاد است که تارک سر باشد. (برهان). تارک سر. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). فرق سر. (ناظم الاطباء). چکاد و چکاه و میان سر:، نخستین پیش میدان شد پیاده، قدم غرقه در آهن تا چکاده.، شیخ عطار (از انجمن آرا).، و رجوع به چکاد و چکاه شود، بالای پیشانی. (برهان). برآمدگی پیشانی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود، سر کوه. (برهان). قلۀ کوه خصوصاً. (رشیدی). قلۀ کوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود، سپر باشد که ترکان قلخان گویند. (برهان). سپر. (جهانگیری) (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود

معنی چکاده در فرهنگ لغت هوشیار

تارک سر بالای سر فرق سر، بالای پیشانی جبنه، سر کوه قله، سپر جنه

معنی چکاده در فرهنگ گویش مازندرانی

نام روستایی در بخش نشتای تنکابن

معنی چکاده - جستجوی لغت در جدول جو

چکاده

لغت نامه دهخدا

چکاده

فرهنگ لغت هوشیار

چکاده

فرهنگ گویش مازندرانی

چکاوه

(دخترانه)

چکاوک

فرهنگ نامهای ایرانی

چکامه

(دخترانه)

شعر به ویژه قصیده

فرهنگ نامهای ایرانی

چکامه

شعر، قصیده، چامه

فرهنگ فارسی عمید

چکیده

گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)

گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، چُماق، سَرپاش، سَرکوبِه، عَمود، مِقمَعِه برای مِثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)

فرهنگ فارسی عمید

چکیده

چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه

معنی چکاده - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما