جدول جو
جدول جو

معنی چپو - جستجوی لغت در جدول جو

چپو
غارت، یغما، چپاول
تصویری از چپو
تصویر چپو
فرهنگ فارسی عمید
چپو
(چَ پَ / پُو)
تاخت و تاراج و یغما. (ناظم الاطباء). مأخوذ از چپاول ترکی بمعنی غارت. (از فرهنگ نظام). چپاول. تالان. اغاره. نهب. چپاولگری. غارتگری. یغماگری. رجوع به چپاول و چپاولگری و تاراج و یغما شود
لغت نامه دهخدا
چپو
(چَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 82هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 24/5هزارگزی خاور شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 78 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، شغل اهالی گله داری و بافتن جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
چپو
تاخت و تاراج و یغما
تصویری از چپو
تصویر چپو
فرهنگ لغت هوشیار
چپو
((چَ پَ یا پُ))
یغما، تاراج
تصویری از چپو
تصویر چپو
فرهنگ فارسی معین
چپو
تاراج، چپاول، غارت، لاش، نهب، یغما
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
غارت گر، یغماگر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ خوَرْ / خُرْ دَ)
غارت شدن. چپاول شدن. به یغما رفتن، خورده شدن یا برداشته شدن بعضی خوردنی ها بوسیلۀ یک یا چند کس با عجله و شتاب، آنچنانکه سهمی برای دیگران نماند یا پیش از وقت تمام شود. تمام شدن و از میان رفتن چیزی. رجوع به چپو و چپوچی و غارت شدن و یغما شدن و تاراج شدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است جزء دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی باختر فومن، و کنار راه فرعی اتومبیل رو فومن به ماسوله واقع شده. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 122 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله، محصولش برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و بافتن جاجیم و جوراب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
رجوع به چپق و پیپ و سبیل شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
در تداول عوام، مجدر. آبله رو. آبله دار
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ / پُو)
چپوگر. غارتگر. چپاولچی. چپاولگر. یغماگر. تاراجگر. یغمائی. ناهب. نهاب. رجوع به چپاولگر و غارتگر و یغماگر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ دَ دَ)
چپاول کردن. غارت کردن. یغماکردن. تاراج کردن. چاپیدن. رجوع به چپو و چپوچی و چاپیدن و غارت کردن و تاراج کردن و چپاول کردن شود
لغت نامه دهخدا
تخته ای دسته دار بهیات بیل که کشتی بانان کشتی را بدان رانند. -1 کسی که کارها بدست چپ انجام دهد، انحراف بیک سمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچو
تصویر چچو
پستان (زن یا جانور ماده)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی اسکناس، گونه ای از چرم که نخستین بار در کشور چین معمول گردید، و بانگ و صدای ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسو
تصویر چسو
آنکه چس بسیار کند کسی که فسوه بسیار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رپو
تصویر رپو
فرانسوی ایستش زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
یکنوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای به آن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
ترکی تاراجگر غارتگر یغماگر تاراج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
تاراج کننده، غارتگر، یغماگر
فرهنگ فارسی معین
غارت کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، تاراج کردن، به سرعت خوردن، زود مصرف کردن، نابود کردن، از بین بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چپاولگر، غارتگر، یغماگر، چپاولچی، تاراجگر، یغمایی، دزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غارت شدن، به تاراج رفتن، تاراج شدن، چپاول شدن، تاراج شدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن، به هدررفتن، پای مال شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاه چوپانان که از پوست پرپشم بره و گوسفند درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه دایمی چوپانان و گاوبان ها، محله ی چوپان ها
فرهنگ گویش مازندرانی
چپونه+حال تکه ای سازی مربوط به لـله وار (نی چوپانی) که همان
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی دارویی که نام علمی آن coosigra sa است، تاج ریزی از تیره
فرهنگ گویش مازندرانی
غارتگر
فرهنگ گویش مازندرانی
چپونی از مقامات آوازی جنوب البرز استپس از گسترش تعزیه و
فرهنگ گویش مازندرانی
چپاول کردن، غارت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ دست
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپان
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه موقت گاوبانان و گالش ها
فرهنگ گویش مازندرانی