جدول جو
جدول جو

معنی چپرک - جستجوی لغت در جدول جو

چپرک
نام دامنه ای در حومه ی آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهرک
تصویر چهرک
(دخترانه)
نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت که از ولازمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چترک
تصویر چترک
چتر کوچک، در علم زیست شناسی گیاهی چتری با برگ های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپلک
تصویر چپلک
آلوده، چرکین، کثیف، پلید، مردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرک
تصویر سپرک
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارک
تصویر چارک
یک چهارم چیزی، یک چهارم من، معادل ده سیر، ۷۵۰ گرم، یک چهارم ذرع، معادل چهار گره
رونده، چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی عمید
(چَ پَ)
منسوب به چپر. چاپاری. رفتاری سخت بشتاب. سریع و تند. فوری.
- چپری آمدن، زود آمدن. بوسیلۀ چاپار آمدن.
- چپری رفتن، زود رفتن. سریع رفتن. توسط چاپار رفتن
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
نام علتی است از قسم جوششی که بر روی طفلان و کودکان پدید آید. (برهان) (جهانگیری). جوششی که بر روی کودکان پدید آید. (رشیدی). جوششی که بر روی کودکان پدید آید و آن را زرده زخم و زرده ریش گویند. (آنندراج). سرخجه و حصبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ لَ)
پلید و مردار و بناشایست آلوده را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که خود را به چیزهایی آلوده دارد و کارهای ناشایسته و چرکین کند. (جهانگیری). کسی که خود را به اعمال رذیله آلوده کند. (فرهنگ نظام). چپل. چرکین و نکبتی و ناتمیز:
هرکو بجز از تو بجهانداری بنشست
بیدادگر است و چپلک، بی خرد و بس.
منوچهری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
نام گیاهی. (ناظم الاطباء). یکنوع از سرخس هایی که در پزشکی بکار میرود و برگهای کوچک آن بریدگی زیاد دارد و بواسطۀ زیادی هاگینه ها در زیر آن زرد رنگ است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 168)
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
مصغر چتر. چتر کوچک. چتر خرد.
آفتاب آز اگر رنجه کندت
از نمیدی چترکی بر سر فکن.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چُ رَ)
چرک کلمه ترکی است بمعنی نان و خبز. (ناظم الاطباء). نان، در ترکی استانبولی، نان شیرینی است
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مخفف چهاریک. ربع. یک چهارم. یک حصه از چهار حصه، چهاریک من (ده سیر) چهاریک ذرع. (ده گره) ربع یک من. یک چهارم من، ربع یک ذرع. یک چهارم ذرع، ده سیر (در تداول عامه) ، پنجاه (مخفف پنجاه درم که یک چهارم من تبریز باشد). و رجوع به ربع و چاریک و چهاریک شود
چاووش. (برهان). نقیب قافله. (برهان) :
به یک دم هر دو تن از جا بجستند
چو چارک چوب در بیچاره بستند.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای است از قرای توابع بلوک لارستان فارس در کنار بحرالعجم واقع و جزو بنادر محسوب میشود. اهالی آنجا و اکثر لارستان شافعی مذهب می باشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 50) و مؤلف فارسنامه ذیل ’ناحیۀ شیب کوه لارستان’ نویسد: قصبۀ این ناحیۀ ’بندر چارک’ است بمسافت بیست و پنج فرسخ از شهر لار دور افتاده است... و رجوع به جغرافی سیاسی کیهان ص 483 شود
لغت نامه دهخدا
مرغ خانگی که از خایه کردن باز ایستد. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(شَپْ پَ رَ)
شبپره. خفاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لچ. لگدی باشد که به پشت پای زنند. اسدی ذیل لغت لج در لغت نامه گوید: لج لگدی باشد که به پشت پای زنند و لپرک نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ)
ده کوچکی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. در 14هزارگزی شمال سوریان و 46هزارگزی راه شوسۀ شیراز به اصفهان واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپلک
تصویر چپلک
کسی که خود را بچیزهای ناشایسته آلوده کند چرکن نکبتی
فرهنگ لغت هوشیار
نام علتی است از قسم جوششی که بر روی طفلان و کودکان پدید آید سپر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شپرک
تصویر شپرک
شب پره خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چورک
تصویر چورک
ترکی نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپقک
تصویر چپقک
پارسی است چپغک زراوند از گیاهان زرآوند
فرهنگ لغت هوشیار
سرخسی از خانواده آسپلنی ها که بر روی دیو نارها و تخته سنگها روید و در شمال ایران فراوانست. برگهایش کوچک و دارای بریدگی بسیاراست و از آن در طب در امراض مجاری ادرار و کلیه هااستفاده میکنند حشیشه الطحال آلتون اوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارک
تصویر چارک
((رَ))
یک چهارم هر چیز، واحد وزن، یک چهارم من که معادل ده سیر یا 750 گرم می باشد، یک چهارم زرع که معادل چهار گره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپرک
تصویر سپرک
((س پَ رَ))
زریر، گیاهی است زرد رنگ که از آن برای رنگ کردن جامه استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارک
تصویر چارک
چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپری
تصویر چپری
((چَ پَ))
زود، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چترک
تصویر چترک
آغاریقون
فرهنگ واژه فارسی سره
ربع، یک چهارم، چاوش، نقیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به حجم سه انگشت شست، سبابه و میانی، اندک کم تکه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در کنار راه مالروی کدیر به نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ دست
فرهنگ گویش مازندرانی
زود تند سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
سریع تند، دری که از شاخه ی درخت بافته شود ودر آغل و مزرعه به کار رود.، درب چوبی آغل، سریع، تند
فرهنگ گویش مازندرانی