دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران. محصول عمده اش حبوبات، لبنیات، ذرت و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران. محصول عمده اش حبوبات، لبنیات، ذرت و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
پرنده ای شبیه جغد که خود را از درخت آویزان می کند و پی در پی فریاد می کشد، شب آویز، مرغ حق، برای مثال چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته / زاغ سیه پرّوبال غالیه آمیخته (منوچهری - ۱۸۰) آلت تناسلی مرد
پرنده ای شبیه جغد که خود را از درخت آویزان می کند و پی در پی فریاد می کشد، شب آویز، مرغ حق، برای مِثال چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته / زاغ سیه پرّوبال غالیه آمیخته (منوچهری - ۱۸۰) آلت تناسلی مرد
جانورکی است که در ویرانه ها آشیانه کند و آن را بوم نیز گویند. (جهانگیری). جغد را گویند، و آن پرنده ای است نامبارک و پیوسته در خرابه ها آشیان کند. و بوم را هم گفته اند و او نیز پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ میباشد. (برهان) (آنندراج). نوعی از بوه و بوم که همه شب آواز کند: ضوع، بوم نر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بوم شود، فروخ ماکیان. جوجۀ ماکیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : آهو با شیر کی تواند کوشید چوکک با باز کی تواند پرید. منوچهری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
جانورکی است که در ویرانه ها آشیانه کند و آن را بوم نیز گویند. (جهانگیری). جغد را گویند، و آن پرنده ای است نامبارک و پیوسته در خرابه ها آشیان کند. و بوم را هم گفته اند و او نیز پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ میباشد. (برهان) (آنندراج). نوعی از بوه و بوم که همه شب آواز کند: ضَوع، بوم نر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بوم شود، فروخ ماکیان. جوجۀ ماکیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : آهو با شیر کی تواند کوشید چوکک با باز کی تواند پرید. منوچهری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
موکب. خرمای به پختگی نزدیک شده. بسر موکت، بسره موکت، غورۀ خرمای خجکهای سیاه برآورده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرما که رنگ پختگی پدید آید در وی و نکته های سیاه برآورد. (آنندراج). رجوع به موکّب شود
موکب. خرمای به پختگی نزدیک شده. بسر موکت، بسره موکت، غورۀ خرمای خجکهای سیاه برآورده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرما که رنگ پختگی پدید آید در وی و نکته های سیاه برآورد. (آنندراج). رجوع به مُوَکّب شود
شوکه. قوت. (غیاث اللغات). شدت بأس. شدت هیبت. (یادداشت مؤلف). هیبت. (غیاث اللغات). قدرت و قوت. (ناظم الاطباء) : قباد شوکت دفع عرب نداشت با ایشان صلح کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 85). شوکت شاهی سبک سنگ است در میزان عدل. صائب. ، جاه و جلالت و هیبت وفر و وقار و عظمت و حشمت و بزرگواری و جلال و نخوت وتکبر. (ناظم الاطباء) : اگر شغل او بزودی گرفته نیاید کار دراز گردد که هر روز شوکت و عزت وی زیاده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411). به هیبت و شوکت ایشان آبادانی جهان و تألف اهواء متعلق باشد. (کلیله و دمنه). قوت و شوکت من زیاد است. (کلیله و دمنه). سلطان از آنجا که شوکت سلطنت است برنجید و بهم برآمد. (گلستان). درویشی را شنیدم... به عز قناعت چنانکه ملوک و اغنیا را در چشم همت او شوکت و هیبت نمانده. (گلستان)
شوکه. قوت. (غیاث اللغات). شدت بأس. شدت هیبت. (یادداشت مؤلف). هیبت. (غیاث اللغات). قدرت و قوت. (ناظم الاطباء) : قباد شوکت دفع عرب نداشت با ایشان صلح کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 85). شوکت شاهی سبک سنگ است در میزان عدل. صائب. ، جاه و جلالت و هیبت وفر و وقار و عظمت و حشمت و بزرگواری و جلال و نخوت وتکبر. (ناظم الاطباء) : اگر شغل او بزودی گرفته نیاید کار دراز گردد که هر روز شوکت و عزت وی زیاده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411). به هیبت و شوکت ایشان آبادانی جهان و تألف اهواء متعلق باشد. (کلیله و دمنه). قوت و شوکت من زیاد است. (کلیله و دمنه). سلطان از آنجا که شوکت سلطنت است برنجید و بهم برآمد. (گلستان). درویشی را شنیدم... به عز قناعت چنانکه ملوک و اغنیا را در چشم همت او شوکت و هیبت نمانده. (گلستان)
محمدابراهیم. گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبۀ دوم که به هند رفت و با پسری ارادۀ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکدۀ آذر ص 184)
محمدابراهیم. گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبۀ دوم که به هند رفت و با پسری ارادۀ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکدۀ آذر ص 184)
دهی است از دهستان در کاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری. 415 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار. محصولاتش غلات، لبنیات و ارزن و صنایع دستی زنان شال وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان در کاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری. 415 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار. محصولاتش غلات، لبنیات و ارزن و صنایع دستی زنان شال وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. 288 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. 288 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
درختچه ای است که درکلیه نقاط مرطوب جنگلهای شمال فراوان است، در مازندران آن را ’جز’، درطوالش ورودسر ’چوست’ و ’چشت’، در آستارا ’هس’ در رشت ’کول’، ’کول کیش’ و ’کوله خاس’ و در برخی نقاط طالش ’پل’ مینامند، (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص 208)
درختچه ای است که درکلیه نقاط مرطوب جنگلهای شمال فراوان است، در مازندران آن را ’جز’، درطوالش ورودسر ’چوست’ و ’چشت’، در آستارا ’هس’ در رشت ’کول’، ’کول کیش’ و ’کوله خاس’ و در برخی نقاط طالش ’پل’ مینامند، (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص 208)
شهری که نادرشاه مابین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بناکردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود، بعد از نادر این شهر خراب شد، این شهر شبیه شهر شاه جهان آباد هندوستان ولی از آن کوچکتر بود و نهری از وسط بازار بزرگ آن جاری بود، ابتدا این شهر موسوم و معروف به جولودگاه بود ولی خالی از سکنه بود، چون نادر نمیخواست بزور و عنف کسی را به آنجا ببرد و سکنی دهد، پس از آنکه خوارزم را فتح کرد و اسیران بسیار از آنجا آورد در شهر مولودگاه مسکن داد، از آن وقت این شهر موسوم به چوک آباد شد یعنی شهر پرجمعیت، (مرآت البلدان ج 4 صص 288-289)، رجوع به چوک آباد شود
شهری که نادرشاه مابین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بناکردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود، بعد از نادر این شهر خراب شد، این شهر شبیه شهر شاه جهان آباد هندوستان ولی از آن کوچکتر بود و نهری از وسط بازار بزرگ آن جاری بود، ابتدا این شهر موسوم و معروف به جولودگاه بود ولی خالی از سکنه بود، چون نادر نمیخواست بزور و عنف کسی را به آنجا ببرد و سکنی دهد، پس از آنکه خوارزم را فتح کرد و اسیران بسیار از آنجا آورد در شهر مولودگاه مسکن داد، از آن وقت این شهر موسوم به چوک آباد شد یعنی شهر پرجمعیت، (مرآت البلدان ج 4 صص 288-289)، رجوع به چوک آباد شود
نشیمنگاه مرتفع و سکو و کرسی است، قراول خانه، محلی که در آن گمرک را جمع کنند، (ناظم الاطباء)، - چوکی گماشته، رئیس گمرک جزء، محافظ و پاسبان، (ناظم الاطباء)
نشیمنگاه مرتفع و سکو و کرسی است، قراول خانه، محلی که در آن گمرک را جمع کنند، (ناظم الاطباء)، - چوکی گماشته، رئیس گمرک جزء، محافظ و پاسبان، (ناظم الاطباء)