جدول جو
جدول جو

معنی چوپیش - جستجوی لغت در جدول جو

چوپیش
کسی را مورد حمله قرار دادن و متواری ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ)
دوضمه. رفع. و تلفظ آن (ان ) باشد و به صورت (ٌ) در بالای حرف قرار می گیرد: رجل ٌ فخر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب به چوپ، رجوع به چوپ شود، (شعوری ج 1 ورق 152)
لغت نامه دهخدا
منسوب به چوپ، نوعی رقص، نوعی رقص لران، قسمی رقص بجماعت روستائیان و عشایر را، رقص دسته جمعی لران و روستائیان، (یادداشت مؤلف)، بازی که آن را دستبند مینامند و از آن رقص مجوس اراده شده است و در صحاح رقص عجمی است هنگامی که جمعی دست یکدیگر را بگیرند و برقصند، ابن السکیت گفته است: بازی که بفارسی آن را پنجگان نامند که سپس معرب شده است، و در صحاح بفارسی پنجه آمده است، ابن الاعرابی میگوید: فنزج، بازی قبیلۀ نبیط است هنگام شادمانی و سرخوشی، (از لسان العرب ج 2 ص 439)، فنزج پنجه، و آن رقصی است مر عجم را که جمعی دست یکدیگر را گرفته رقصند، (منتهی الارب)، پنجه، دست بند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به چوپی رقصیدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، 350 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه، محصولش غلات، لبنیات و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا