دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء. شهرستان رشت، 890تن سکنه دارد. از نورود و سفیدرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج و کنف است. صیفی کاری دارد. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء. شهرستان رشت، 890تن سکنه دارد. از نورود و سفیدرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج و کنف است. صیفی کاری دارد. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مثل، مانند، آن چنان، آن سان، (حرف، قید) چنان که، همان سان که، برای مثال بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط - لغتنامه - چونان)
مثلِ، مانندِ، آن چنان، آن سان، (حرف، قید) چنان که، همان سان که، برای مِثال بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط - لغتنامه - چونان)
ایالتی در جنوب چین با 19100000 تن سکنه، واقع در شمال تنکن و مرکز آن شهر کون مینگ می باشد، سومین ایالت بزرگ چین خاص محسوب می شود، بیشتر نواحی آن خاصه در شمال و مغرب کوهستانی است و به وسیلۀ راه آهنی که فرانسویان در 1902-1910 ساخته اند به شهر هایفونگ در تنکن اتصال می یابد، مساحت آن به 38هزار کیلومتر مربع می رسد، بیشتر مردمان آن مسلمانند که در سال 1290 هجری قمری شورش کردند و اعلام استقلال نمودند و با مفتی خود شاه سلیمان بیعت کردند و نمایندگانی به اروپا و مرکز خلافت اسلامی فرستادند ولی کاری از پیش نبردند و دولت چین منکوبشان کرد، (از قاموس الاعلام ترکی)
ایالتی در جنوب چین با 19100000 تن سکنه، واقع در شمال تنکن و مرکز آن شهر کون مینگ می باشد، سومین ایالت بزرگ چین خاص محسوب می شود، بیشتر نواحی آن خاصه در شمال و مغرب کوهستانی است و به وسیلۀ راه آهنی که فرانسویان در 1902-1910 ساخته اند به شهر هایفونگ در تنکن اتصال می یابد، مساحت آن به 38هزار کیلومتر مربع می رسد، بیشتر مردمان آن مسلمانند که در سال 1290 هجری قمری شورش کردند و اعلام استقلال نمودند و با مفتی خود شاه سلیمان بیعت کردند و نمایندگانی به اروپا و مرکز خلافت اسلامی فرستادند ولی کاری از پیش نبردند و دولت چین منکوبشان کرد، (از قاموس الاعلام ترکی)
از ’چون’ + ’آن’، (دکتر معین، حواشی برهان)، یعنی چنان، (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی)، به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد، (برهان) (از آنندراج)، مخفف چون آن، به معنی مانند آن، (فرهنگ نظام)، کلمه تشبیه، یعنی مانند آن و همچو آن و چنان، (ناظم الاطباء) : چونانش بسختی همی کشیدم چون مور که گندم کشد به خانه، منطقی رازی، گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند قصرهای قیصران روم هم چونان بود، عنصری (از فرهنگ سروری)، بگرفت شکوفه به چمن برگذر باغ چونانکه ستاره گذر کاهکشان را، ابوالفرج رونی، قمر به نیمی از اورنگ داد و چونان داد که او نمود چو یک نیمه منکسف ز قمر، مختاری، غصه چونان شد که تو بر تو نشست گریه چونان شد که نم در نم نماند، سیدحسن غزنوی، بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من بکارت آیم چونان به مهرگان آتش، رشید وطواط، - چونانک (از: چون + آن + ک)، مانند آنکه، مثل آنکه: غم گریزد ز پیش ما چونانک خان و قیصر ز پیش شاهنشاه، زینبی علوی، چونانک دهان ماهی خرد آنگه که کند ز تشنگی باز، بزرجمهر قاینی، -، پس از چه طریق، (ناظم الاطباء)، -، در وقتی که، (ناظم الاطباء)، - چونانکه (از: چون + آن + که) : زیبابود ار مرو بنازد به کسائی چونانکه سمرقند به استاد سمرقند، کسائی مروزی، زیر لگد بجمله همی کشتشان بزور چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید، بشار مرغزی، کجا شریف بود چون غضایری بر تو بطبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال، غضائری رازی، چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن ستارگان را گوئی فرود اوست مقر، فرخی، فرخنده بود بر متنبی بساط سیف چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان، معزی، چو پردۀ حرم حرمت از میان برخاست دهن ببستم چونانکه عادت حکماست، عمعق بخاری، به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب، سوزنی، چوباد میگذری بر من و مرا در راه همی گذاری چونانکه کاروان آتش، رشید وطواط، چونانکه عنکبوت لعاب دهن تند خون جگر ز دیده به تن بر همی تنم، عمادی شهریاری، مرغزاری شود اکنون فلک و ابر در او راست چونانکه تو گوئی همه ناقه ست و جمل، انوری، چونانکه روح و راحت و شادی به جان خلق ازفرظل رایت سلطان همی رسد، عبدالرافع هروی
از ’چون’ + ’آن’، (دکتر معین، حواشی برهان)، یعنی چنان، (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی)، به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد، (برهان) (از آنندراج)، مخفف چون آن، به معنی مانند آن، (فرهنگ نظام)، کلمه تشبیه، یعنی مانند آن و همچو آن و چنان، (ناظم الاطباء) : چونانش بسختی همی کشیدم چون مور که گندم کشد به خانه، منطقی رازی، گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند قصرهای قیصران روم هم چونان بود، عنصری (از فرهنگ سروری)، بگرفت شکوفه به چمن برگذر باغ چونانکه ستاره گذر کاهکشان را، ابوالفرج رونی، قمر به نیمی از اورنگ داد و چونان داد که او نمود چو یک نیمه منکسف ز قمر، مختاری، غصه چونان شد که تو بر تو نشست گریه چونان شد که نم در نم نماند، سیدحسن غزنوی، بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من بکارت آیم چونان به مهرگان آتش، رشید وطواط، - چونانک (از: چون + آن + ک)، مانند آنکه، مثل آنکه: غم گریزد ز پیش ما چونانک خان و قیصر ز پیش شاهنشاه، زینبی علوی، چونانک دهان ماهی خرد آنگه که کند ز تشنگی باز، بزرجمهر قاینی، -، پس از چه طریق، (ناظم الاطباء)، -، در وقتی که، (ناظم الاطباء)، - چونانکه (از: چون + آن + که) : زیبابود ار مرو بنازد به کسائی چونانکه سمرقند به استاد سمرقند، کسائی مروزی، زیر لگد بجمله همی کشتشان بزور چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید، بشار مرغزی، کجا شریف بود چون غضایری بر تو بطبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال، غضائری رازی، چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن ستارگان را گوئی فرود اوست مقر، فرخی، فرخنده بود بر متنبی بساط سیف چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان، معزی، چو پردۀ حرم حرمت از میان برخاست دهن ببستم چونانکه عادت حکماست، عمعق بخاری، به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب، سوزنی، چوباد میگذری بر من و مرا در راه همی گذاری چونانکه کاروان آتش، رشید وطواط، چونانکه عنکبوت لعاب دهن تند خون جگر ز دیده به تن بر همی تنم، عمادی شهریاری، مرغزاری شود اکنون فلک و ابر در او راست چونانکه تو گوئی همه ناقه ست و جمل، انوری، چونانکه روح و راحت و شادی به جان خلق ازفرظل رایت سلطان همی رسد، عبدالرافع هروی
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع در 6هزارگزی شمال لشت نشاء، و در کنار دریا. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل مرطوب و مالاریائی. سکنۀ آن 888 تن است. آب آن از نورود که از انشعابات سفیدرود است تأمین میشود. محصول آن برنج و صیفی و ماهی است. اهالی به زراعت و ماهیگیری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و از غازیان اتومبیل میرود. این ده دارای پاسگاه ژاندارمری و شعبه شیلات است. و آن را ’علی آباد’ نیز نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع در 6هزارگزی شمال لشت نشاء، و در کنار دریا. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل مرطوب و مالاریائی. سکنۀ آن 888 تن است. آب آن از نورود که از انشعابات سفیدرود است تأمین میشود. محصول آن برنج و صیفی و ماهی است. اهالی به زراعت و ماهیگیری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و از غازیان اتومبیل میرود. این ده دارای پاسگاه ژاندارمری و شعبه شیلات است. و آن را ’علی آباد’ نیز نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)