جدول جو
جدول جو

معنی چوروک - جستجوی لغت در جدول جو

چوروک
چروک، در تداول عوام، چین و شکن و فرورفتگی به درازا در چیزی، چنانکه در جامه یا پوست و مانند آن، چین، شکن، نورد، چین از پی چین، شکنج آژنگ، ونج، کیس، (یادداشت مؤلف)، غالباً چین و چروک با هم بکار رود،
- چوروک افتادن (در تداول عامه)، چین و شکن پیدا کردن چیزی چون پارچه و پوست رخسار و مانند آن، چین از پی چین پیدا آمدن چیزی را، کیس برداشتن،
- چوروک خوردن (در تداول عامه)، چین برداشتن، ترنجیده شدن، در ترنجیدن، چین خوردن، تکمش، نورد پیدا کردن، (یادداشت مؤلف)،
- چوروک دادن (در تداول عامه)، چین انداختن بپارچه و نظایر آن را گویند، چین دادن، چین و شکن دادن
لغت نامه دهخدا
چوروک
در تداول عامه چین و شکن، فرو رفتگی بدرازا در چیزی
تصویری از چوروک
تصویر چوروک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چروک
تصویر چروک
چروکیدن، چین و شکنی که در پارچه، لباس یا پوست بدن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
اسباب بازی چرخ داری که کودکان نوپا به وسیلۀ آن راه رفتن می آموزند
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان سجاسرود بخش قیدار شهرستان زنجان، 634 تن سکنه دارد، از قنات و رودخانه آبیاری میشود، محصولش غلات و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
چروت، سیگاری که بدون کاغذ از برگ توتون پیچیده میشود، این کلمه از چرت ’اردوست’ و اصل آن نیز از انگلیسی گرفته شده است، (فرهنگ نظام)، سیگار برگ، رجوع به چروت شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اصفاک بخش طبس شهرستان فردوس، در 50 هزارگزی جنوب خاوری طبس و 3 هزارگزی شمال خاوری شوسۀ عمومی طبس به دهک واقع است، 114 تن سکنه دارد، از قنات آبیاری میشود، محصولش غلات و انگور و انجیر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رُو رُ وَ)
در تداول عامه، مخفف راه روک. چوبی است که در آن دو غلطک بندند و کودکان بالای آنرا بدست گیرند و راه روند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). چرخی که بچه ها دست بدان نهند و براه افتند. گردون. آلتی از چوب با چرخهابرای براه افتادن بچه های نوخیز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه سار است. صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
یکی از ایلات کردستان مکری که مرکزشان بانه است، (از جغرافیای غرب ایران تألیف د مرگان ترجمه کاظم ودیعی ج 2 ص 24، 25 و 44)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چروک
تصویر چروک
چین و شکنج را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روروک
تصویر روروک
دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود روندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چورک
تصویر چورک
ترکی نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چروک
تصویر چروک
((چُ))
چین و شکن روی پارچه یا پوست بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چروک
تصویر چروک
Wrinkled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چروک
تصویر چروک
froissé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بستن چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
چاره، علاج، کسی که در برابر سرما ناتوان باشد، در سانسکریت
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک زدن درشت و نامنظم
فرهنگ گویش مازندرانی
از روساهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چروک
تصویر چروک
מקומט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چروک
تصویر چروک
झुर्रियों वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چروک
تصویر چروک
berkerut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چروک
تصویر چروک
ย่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چروک
تصویر چروک
gekreukt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چروک
تصویر چروک
有皱纹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چروک
تصویر چروک
arrugado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چروک
تصویر چروک
rugoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چروک
تصویر چروک
enrugado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروک
تصویر چروک
pomarszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروک
تصویر چروک
зморщений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروک
تصویر چروک
zerknittert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چروک
تصویر چروک
сморщенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروک
تصویر چروک
しわが寄った
دیکشنری فارسی به ژاپنی