جدول جو
جدول جو

معنی چوبدر - جستجوی لغت در جدول جو

چوبدر
(دَ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 6 هزارگزی ضیأآباد و 18 هزارگزی راه شوسه در جلگه قرار گرفته. معتدل است و 192 تن سکنه دارد. از چشمه سار آبیاری میشود. محصولاتش غلات، گردو، لبنیات است. مردمش بکشاورزی و گله داری و گلیم و جوال و جاجیم بافی اشتغال دارند و از طایفۀ درویش وند هستند. زمستان بکوههای ملاسوره میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چوب دارنده، دارندۀ چوب، (از فرهنگ فارسی معین)، خادمان سلاطین و وزرا که چوبهای سیمین و زرین در دست دارند، بفارسی آن را چوبکی هم گویند، و بترکی تونقطار بضم تای فوقانی و فتح قاف و طای مهمله به الف و رای مهمله در آخر گویند، (آنندراج)، نوکرهای مخصوص سلاطین و امرا که چوب نقره و طلا در دست دارند، (فرهنگ نظام)، گرز بردار، (ناظم الاطباء) :
قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار،
منوچهری،
، آنکه گوسفند و بز و میش و گاو بسیار از قراء و قصبات گرد کند و برای فروختن بشهرها برد و در کشتارگاهها و غیره بفروشد، جلاب، (یادداشت مؤلف)، آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، گوسفنددار، (فرهنگ فارسی معین)، شخصی که در میدانهای بارفروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (فرهنگ فارسی معین)، (اصطلاحاً) قپاندار، و تلفظ عامیانه آن چوقدار است
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحرخزر میریزد و محل صید ماهی میباشد
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
سوراخ که از دو طرف نمایان باشد. (لغت شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن. در 15 هزارگزی خاور فومن و 6 هزارگزی خاور شفت واقع شده. جلگه و معتدل و مرطوب است. 2494 تن سکنه دارد. از رود خانه امامزاده ابراهیم آبیاری میشود. از محصولاتش برنج، ابریشم، چای، لبنیات و عسل است. مردمش بکشاورزی، گله داری و مکاری اشتغال دارند و شال میبافند. راهش مالرو است. نزدیک 25 باب دکان دارد. سکنۀ قریه های کوچک شاه نشین، بجارسر، مبارک آباد، قاشق تراشان جزء چوبر منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 28هزارگزی جنوب خاور اشترینان، کنار راه مالرو خشک دره واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 213 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک که در 54 هزارگزی باختری آستانه و 30 هزارگزی شمال ایستگاه دورود واقع شده است. کوهستانی و سردسیر است. 141 تن سکنه دارد. از چشمه و رود خانه محلی آبیاری میشود. از محصولاتش غلات، بنشن و پنبه است. مردمش بکشاورزی و گله داری و قالیچه بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک که در 57 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 27 هزارگزی شمال ایستگاه دورود واقع شده است. کوهستانی وسردسیر است. 424 تن سکنه دارد. از قنات و چشمه آبیاری میشود. از محصولاتش غلات، بنشن، پنبه و انگور است. مردمش بکشاورزی، گله داری و قالیچه بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبدار
تصویر چوبدار
کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، اصطلاحاً قپاندار
فرهنگ فارسی معین
نام دره ای که چراگاه گوسفندان است
فرهنگ گویش مازندرانی